واقعیت این است که اگر مسیر جشنواره کن و دیگر رویدادهای مشابه همچنان با معیارهای سیاسی و جهتدار ادامه یابد، آنچه از سینمای ایران به جهان معرفی میشود، تصویری تحریفشده، تقلیلیافته و غیرواقعی خواهد بود. این روند نهتنها به اعتبار سینمای ملی لطمه میزند، بلکه باعث میشود فیلمسازان ایرانی برای دیده شدن، به جای تکیه بر هنر و روایتپردازی، به سوی شعارزدگی و نمایشهای کلیشهای سوق پیدا کنند.
تبیین:
هفتاد و هشتمین دوره جشنواره فیلم کن در حالی برگزار شد که مانند سالهای اخیر، نه هنر و زیباییشناسی سینما، بلکه سیاست و حاشیههای آن در کانون توجه قرار گرفت. امسال دو فیلم از سینمای ایران در این رویداد حضور داشتند: «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی و «زن و بچه» به کارگردانی سعید روستایی. اما این حضور، نهتنها نمایانگر تمام ظرفیت سینمای ایران نبود، بلکه به عقیده بسیاری از منتقدان، بازتابدهنده نوعی گزینش ایدئولوژیک و تقلیل سینمای ایران به تصویری تکبعدی و مغرضانه بود. تا آنجا که بعد از اعطای جایزه نخل طلایی به جعفر پناهی، رئیس هیئت داوران این جشنواره، ژولیت بینوش، اذعان کرد که انتخاب این فیلم بیش از آنکه بر پایه ارزشهای هنری باشد، تحت تأثیر شرایط سیاسی و زندگی شخصی کارگردان صورت گرفته است.
استحاله یک جشنواره هنری در اغراض سیاسی
نکته قابل تأمل این است که جشنواره کن با شعارهایی چون «آزادی هنری»، «داوری مستقل» و «بیطرفی سیاسی» آغاز به کار کرده بود. اما تجربه حداقل پانزده سال اخیر نشان میدهد که این آرمانها عملاً کنار گذاشته شدهاند. این جشنواره حالا به محملی برای بازنمایی منافع سیاسی خاص و شکلدهی به افکار عمومی بر بستر هنر تبدیل شده است.
از اعتراض رابرت دنیرو علیه ترامپ گرفته تا موضعگیریهای ضداسرائیلی برخی هنرمندان، کن به صحنهای بدل شده است برای بازنمایی سیاستورزی، آنهم به سبک خاصی که عمدتاً منطبق با گرایشهای سیاسی غرب است. مهمتر آنکه این سیاستزدگی به گزینش آثار هم تسری یافته و سینمای ایران یکی از اصلیترین قربانیان این رویکرد بوده است.
آپارتاید فرهنگی علیه سینمای ایران
جشنواره کن در سالهای اخیر سیاستی نانوشته اما کاملاً عینی را درباره سینمای ایران دنبال کرده است: تنها آثاری مجال حضور مییابند که از منظر محتوایی و موضعگیری، با خطمشی سیاسی دولتهای غربی علیه ایران همخوانی داشته باشند. در چنین بستری، طبیعی است که فیلمسازانی چون جعفر پناهی یا سعید روستایی مورد اقبال قرار گیرند و فیلمسازانی که نگاهی مستقل یا حتی خنثی دارند، از گردونه دیده شدن کنار گذاشته شوند.
این رویکرد بهنوعی هویتزدایی از سینمای ایران منجر شده است؛ مخاطب جهانی که تنها از طریق جشنوارهها با سینمای ایران آشناست، تصور میکند که بدنه اصلی سینمای کشور، همین آثار تلخ، شعاری و بعضاً ضعیفاند. نتیجه این میشود که جعفر پناهی، که زمانی فیلم قابلقبولی چون بادبادک سفید را ساخته بود، حالا آثاری تولید میکند که نه تنها مخاطب داخلی ندارد، بلکه حتی در فرم سینمایی نیز دچار افول شده است.
فیلمهایی بدون شناسنامه ایرانی
فیلم یک تصادف ساده بدون مجوز رسمی در ایران ساخته شده و نه در قالب ساختار فرهنگی کشور جای میگیرد و نه مخاطب ایرانی را هدف گرفته است. اساساً نمیتوان فیلمهایی را که صرفاً برای جشنوارهها ساخته میشوند و در آنها هیچ نشانی از فرهنگ، مردم یا واقعیت زندگی در ایران وجود ندارد، بهعنوان نماینده سینمای ایران پذیرفت.
چنین فیلمهایی در واقع محصول «سفارش» جشنوارهها هستند؛ آثاری که بیشتر از آنکه ریشه در بوم و واقعیت داشته باشند، بر اساس برداشتها و کلیشههای مطلوب غرب ساخته شدهاند. در اینجا دیگر سینما نه هنر، بلکه ابزاری برای بازتولید تصویر دلخواه از کشوری خاص است.
حاشیههای فرش قرمز؛ مکگافینهای خبری
حضورعوامل فیلمهای ایرانی حاضر در جشنواره کن با ظاهر نامتعارف بر فرش قرمز این جشنواره، یک مک گافین در صحنه این دوره جشنواره کن است. مک گافین، یکی از ترفندهای خاص هیچکاک در فیلمهایش بود ، به این ترتیب که یک موضوع یا ماجرای به ظاهر مهم را در فیلم خودش برجسته می کرد اما در نهایت معلوم می شد که هیچ اهمیتی نداشته. این ظاهرسازی های برخی از عوامل فیلم ها در جشنواره کن نیز دقیقا همین کارکرد را دارد. شما ببینید، رسانه هایی مثل بی بی سی فارسی و صدای آمریکا هیچ اشاره ای به اعتراضات ضداسرائیلی در کن نمی کنند، اما مدل لباس یا نوع حجاب یا آرایش فلان بازیگر را به عنوان خبر مهم، بازتاب داده اند! درواقع افرادی که با ظاهر نامتعارف در جشنواره کن حاضر شده اند، آلت دست مدیران جشنواره کن شده اند تا از طریق آنها موجب برجسته شدن اخبار زرد و بی اهمیت در جشنواره کن شوند و اتفاقات مغایر با منافع جشنواره کن، کمتر دیده و شنیده شود.
شعار، جایگزین روایت در سینمای اجتماعی روستایی
سعید روستایی که با فیلمهای جریانسازی چون «ابد و یک روز» و «متری شیش و نیم» چهره شد؛ فیلمهایی که باوجود ضعفها و ایرادات محتوایی و ساختاری اما مورد احترام و توجه قرار گرفتند. اما در فیلمهای اخیرش دچار افت محسوس شده است. برادران لیلا و حالا زن و بچه، بیشتر از آنکه روایتگر رنج جامعه باشند، تبدیل به بیانیههایی سیاسی برای جلب توجه جشنوارهها شدهاند.
روستایی در صحبتهایش نیز بیشتر به کلیشههای رایج در گفتمان ضدایرانی غرب تکیه کرده تا به تحلیل واقعی مسائل اجتماعی. تلخی موجود در فیلمهایش، گاه تا حد سیاهنمایی غیرواقعی پیش میرود و آنچه از جامعه ایران به نمایش درمیآید، چهرهای منزوی، افسرده و بیپناه است که بهراحتی با نگاه ابزاری جشنوارههای سیاسی همسو میشود. فیلمی که با نمرات و نقدهای منفی منتقدان مواجه شد.
صحبت های مطرح شده از سوی روستایی در نشست خبری فیلمش در کن هیچ ربطی به سینما و کارکرد أثر هنری ندارد و نوعی پشتک وارو زدن برای دیده شدن و التماس برای کسب جایزه از جشنواره کن است. سعید روستایی که بر مدار شکست حرکت می کند و فیلم قبلی اش یعنی برادران لیلا نیز یک محصول ضعیف و سخیف بود و با فیلم جدیدش هم نتوانسته آن شکست را جبران کند، رو به شعارپراکنی و بدگویی علیه وطن خودش آورده تا از این طریق ضعف و ناتوانیاش در ساخت فیلم خوب را جبران کند.
تلاش برای ساختن «بدل کیارستمی»؟
یکی از نکات قابل تأمل امسال، حضور جعفر پناهی با عینک دودی در کن بود؛ حرکتی که بسیاری آن را تقلیدی از سبک حضور مرحوم عباس کیارستمی تلقی کردند. بهنظر میرسد که کن در حال تلاش است تا پناهی را در نقش جایگزین کیارستمی قالب کند. اما تفاوتها فاحشاند: کیارستمی صاحب سبک بود، با جهانبینی خاص و امضای هنری قابل تشخیص. اما پناهی، نه تنها فاقد سبک مشخص است، بلکه آثارش بهسختی در حیطه سینما قرار میگیرند.
سینمای ایران، گروگان جشنوارهها؟
واقعیت این است که اگر مسیر جشنواره کن و دیگر رویدادهای مشابه همچنان با معیارهای سیاسی و جهتدار ادامه یابد، آنچه از سینمای ایران به جهان معرفی میشود، تصویری تحریفشده، تقلیلیافته و غیرواقعی خواهد بود. این روند نهتنها به اعتبار سینمای ملی لطمه میزند، بلکه باعث میشود فیلمسازان ایرانی برای دیده شدن، به جای تکیه بر هنر و روایتپردازی، به سوی شعارزدگی و نمایشهای کلیشهای سوق پیدا کنند.
اکنون بیش از هر زمان، لزوم بازخوانی نقش جشنوارههای بینالمللی در بازنمایی سینمای ملی احساس میشود؛ آنهم با پرسشهایی اساسی: آیا هنر باید قربانی سیاست شود؟ و آیا فیلمسازان ایرانی برای دیده شدن، باید وطن خود را تحقیر کنند؟
ارسال نظرات