چهارشنبه ؛ 17 بهمن 1403

چند روایت از اقتصاد پهلوی

افزایش چند برابری قیمت نفت ایران در دهه ۵۰ تأثیر مثبتی بر سطح رفاه مردم نگذاشته است. روستاییان که با فقر دست و پنجه نرم می‌کردند و با رؤیای دستیابی به زندگی بهتر به سمت شهر‌ها روان شده بودند، پس از رسیدن به تهران با مشکل مسکن مواجه و گرفتار بلایی دیگر، یعنی زاغه‌نشینی شدند.
کد خبر : 18381

تبیین:

 
بیش از ۴۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد؛ انقلابی که با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و با حمایت میلیون‌ها ایرانی به پیروزی رسید. از همان ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب، کشور ایران در بسیاری از حوزه‌ها و مسائل با تحولی عظیم مواجه شد؛ کشوری که در دوران طاغوت به جرئت یکی از مستعمره‌ها و کشور‌های تحت فرمان غرب، به ویژه آمریکا بود، به کشوری مستقل و امید همه آزادی‌خواهان جهان تبدیل شد. این تغییر در بسیاری از حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی و... نیز ملموس بود. با این حال، به واسطه وابستگی اقتصادی رژیم پهلوی به غرب و آمریکا و اتکای اقتصاد ایران به درآمد‌های نفتی عملاً ایجاد استقلال اقتصادی در کوتاه‎مدت ممکن نبود. پس از پیروزی انقلاب و آغاز ایجاد تغییرات اقتصادی در سال ۱۳۵۹ و با آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله عملاً بسیاری از اصلاحات و اقدامات اقتصادی در شرف آغاز نیمه‌کاره ماند. با این حال، شاید برخی از روایت‌های ناصحیح و دروغین از وضعیت اقتصادی ایران در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب سبب شده است برای نسلی که آن روز‌ها را درک نکرده‌اند، شائبه‌هایی ایجاد شود. شاید بهترین روایت از وضعیت اقتصادی ایران در آن سال‌ها را باید میان نوشته‌ها، روایت‌ها، اسناد و اصطلاحاً واقعیت‌های میدانی آن روز‌ها جست‌و‌جو کرد. کسانی که آن دوران را به یاد دارند، زاغه‌نشینی و کپرنشینی، بیکاری، وضعیت بهداشتی و زندگی جاری شهروندان، اختلاف شدید طبقاتی و... را به یاد دارند؛ اما شاید غلبه روایت‌های اشتباه و دروغین سبب شده برخی از نسل جوان یا کسانی که آن ایام را درک نکرده‌اند، شناختی از شرایط سخت و سیاه آن سال‌ها نداشته باشند. در این نوشته سعی کرده‎ام به چند روایت از گفته‌ها و نوشته‌های سردمداران و مسئولان حکومت پهلوی و رسانه‌ها که تصویر دقیق‌تری از شرایط آن روز‌ها ارائه داده‌اند، اشاره کنم. 
 
تبدیل کشاورز به دستفروش 
«ابوالحسن بهنیا» که در دوران رژیم پهلوی سمت‌هایی، چون وزیر راه و مدیرعامل بانک رهنی ایران و البته مدیران سازمان برنامه را برعهده داشته است، درباره کاهش تولیدات کشاورزی می‌گوید: «می‌توان ریشه‌های کاهش سطح تولید کشاورزی در ایران را در علاقه به صنعتی شدن کشور جست‌و‌جو کرد. نتیجه این علاقه این شد که کارگر‌ها توانستند به شهر‌ها بیایند و دستمزد‌های بیشتری نسبت به روستا بگیرند و البته به تدریج ده‌ها و روستا‌ها خالی شدند. ما یک زمانی در محصولاتی، مانند گندم خودکفا بودیم؛ اما از آنجا که روستا‌ها خالی شده و دولت بی‌توجه قیمتی را برای خرید گندم تعیین می‌کند که هیچ تناسبی با قیمت‌های جهانی ندارد وضعیت اینگونه شده است. خود ما روستایی در آذربایجان داشتیم که جوانانی که آنجا کار می‌کردند به تهران آمدند و دست فروش و دلال شدند.»
 
هیچ کنترلی بر اقتصاد کشور وجود نداشت
«بهمن آبادیان» که در رژیم پهلوی چند سالی را معاون رئیس سازمان برنامه بوده است، در خاطراتی از وضعیت نابسامان اقتصاد ایران در دهه ۵۰ می‌گوید: «حوالی سال ۱۳۵۶ بود که کاملاً مشهود بود که هیچ کنترلی بر امورات کشور وجود ندارد و اصطلاحاً کنترل در دست هیچکس نیست؛ یعنی حقیقتاً کنترل مالی، کنترل پولی و... تماماً از دست مقامات ایرانی خارج شده بود. غیر قابل تصور بود ایران با یک سرعتی مثلاً صد مایل در ساعت داشت به سمت ویرانی جلو می‌رفت و هیچ کسی در آنجا نبود که پایش رو روی ترمز بگذارد و کشور را به سمتی سوق دهد. ایران یک درآمد ۲۰ میلیارد دلاری در سال داشت، اما هند که بیست برابر ایران جمعیت داشت از چنین امکانی برخوردار نبود. حقیقتاً شرایط وحشتناک بود، با تمام منابعی که کشور در دسترس داشت، می‌توانست آنها را به صورت صحیح مدیریت کند و کشور را به جایی رسانده بود که بخش خصوصی هم کاملاً کنترل از دستش در رفته بود. با توجه به اینکه بانک‌ها به طور غیر معقولی به هرکسی که می‌خواستند وام می‌دادند، هر کاری که می‌خواستند می‌کردند، حتی بخش دولتی و در سازمان برنامه هم مسئولیتی وجود نداشت.»
 
حتی ظرفی برای خوردن آب نبود!
«نصرت‌الله امینی» که در دهه ۳۰ برای مدتی شهردار تهران بود، روایت جالبی از نبود حتی آب آشامیدنی در تهران دارد. امینی می‌گوید: «یک روز به همراه مدیرکل امور شهر برای بررسی شرایط به سطح شهر رفتم. وقتی به جنوب شهر رفتم، خیلی متأثر شدم. آن موقع تهران آب لوله‌کشی نداشت و یک منجلابی به جنوب شهر می‌رفت و آب جنوب تهران توسط این بشکه‌دار‌ها می‌آمد و به آب شاه معروف بود. در واقع آب را سطلی می‌فروختند. روزی که برای سرکشی رفتم، دیدم یکی از بشکه‌دار‌ها با یک تفرعنی ایستاده و مردم فقیر حتی کوزه نداشتند تا از او آب بخرند و به ناچار در همان کوزه‌های شکسته اجازه می‌خواستند که آب بریزند. البته آنجا خیابان‌های درستی هم نداشت؛ یعنی از میدان شوش به طرف دروازه غار خیابانی نبود و از دروازه غار هم به طرف خیام امروز امتداد نداشت.»
 
فساد اطرافیان و سکوت پهلوی 
«مجید مجیدی» که در رژیم پهلوی و طی دهه ۵۰ مسئولیت‌هایی، چون وزارت کار و ریاست سازمان برنامه را برعهده داشت، می‌گوید: «سال ۱۳۵۳ بود که برای ارائه گزارش بودجه نزد شاه رفتم. بعد از اینکه شاه با اصول بودجه موافقت کرد، داشتم از اتاق بیرون می‌آمدم که شاه گفت بنشین کارت دارم. می‌خواهم در تشکیلات سیاسی مملکت تغییراتی ایجاد کنم، فکر کردیم باید یک سیستمی به وجود بیاوریم که انتقاد از داخل خودش باشد و سیستم مرتب خودش را اصلاح و بهتر کند. احساس کردم شاه می‌خواهد صحبت از حزب واحد کند. همانجا به شاه گفتم: قربان فکر نمی‌کنم مسئله مملکت این باشد. مسئله این است که مردم آنطور که باید و شاید به اقدامات و تصمیمات دولت اعتماد ندارند و علت اصلی آن هم فساد است اگر با فساد مقابله کنیم مردم خیلی بیشتر راضی می‌شوند تا اینکه بیاییم و سیستم چند حزبی را تبدیل به یک حزبی کنیم. شاه از حرف‌های من خوشش نیامد و گفت: منظورت از فساد چیست.
گفتم عده‌ای که نزدیک دولت، دربار، خانواده سلطنتی هستند، بهره‌گیری‌هایی در کار و فعالیت‌شان می‌کنند که منطقی نیست. حتی برای شاه مثال زدم که وقتی یک قراردادی امضا می‌شود یا طرحی اجرا می‌شود، بین ۵ تا ۱۰ درصد و بعضی مواقع بیشتر از مبلغ از این قرارداد گیر فردی بیاید که واسطه یا دلال انجام این طرح بوده و این کار صحیح نیست و باعث می‌شود مردم از دیدن میلیونر شدن یک شبه برخی افراد عصبانی شوند.
شاه گفت: آیا آن کارمند دولتی که رشوه می‌گیرد آن فساد نیست؟ گفتم: چرا قربان آن هم فساد است؛ ولی مسئله این است که متوسط حقوق کارمندان دولت ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان است، در شرایطی که اجاره‌خانه کمتر از هزار تومن نیست طبیعی است که کارمند دولت می‌رود دنبال درآمد‌های دیگر.»
 
پیچیدن بوی تریاک و تعفن در سطح شهر 
«اشپیگل» در سال ۱۹۵۲ میلادی و در شماره ۳۴ خود گزارشی تحلیلی و میدانی از ایران ارائه داده و می‌نویسد: «از صد‌ها کلبه پر از شپش و فقیرانه منطقه ۱۰ تهران واقع در جنوب شهر، هر شب بوی تریاک به بیرون می‌خزد و با بوی نفرت‌انگیز جوی‌های شهر مخلوط می‌شود. وضعیت آب آشامیدنی، دفع زباله و کانال‌های پایتخت میلیون‌نفری ایران بدین‌گونه است. آب این جوی‌ها بوی ادرار می‌دهد، زباله‌ها به‌شدت فاسد شده‌اند و تعفن حاصل از مدفوع و فضولات انسانی و حیوانی، مشام را آزار می‌دهد...، تخمین زده می‌شود که دوسوم مردم ایران، تریاک مصرف می‌کنند...، بیماری سل، پیامد نوعی بهره‌کشی عمومی و بی‌رحمانه از نیرو‌های کار است. کودکان ۵ ساله و زنان جوان و ۳۰ ساله مانند پیرزنانی فرتوت و بدون دندان می‌شوند و شمار بالایی از کارگران، غالباً ده تا دوازده ساعت از روز را در فضا‌های بدون نور کارگاه‌ها و کاروانسرا‌هایی که قالی‌بافی نام دارند کار می‌کنند.»
 
یک اتاق برای چند خانواده 
افزایش چند برابری قیمت نفت ایران در دهه ۵۰ تأثیر مثبتی بر سطح رفاه مردم نگذاشته است. روستاییان که با فقر دست و پنجه نرم می‌کردند و با رؤیای دستیابی به زندگی بهتر به سمت شهر‌ها روان شده بودند، پس از رسیدن به تهران با مشکل مسکن مواجه و گرفتار بلایی دیگر، یعنی زاغه‌نشینی شدند. کارگران وضع مناسبی نداشتند و در بدبختی به‌سر می‌بردند. اوضاع مسکن در ایران دهه ۵۰ بسیار وخیم بود. براساس بررسی‌های «یرواند آبراهامیان» تاریخ‌نگار ایرانی ارمنی‌تبار و نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب، «از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ درصد خانواده‌های شهری که در یک اتاق زندگی می‌کردند از ۳۶ به ۴۳ [درصد]رسید؛ به نحوی که در آستانه انقلاب، ۴۲ درصد از خانواده‌های تهرانی مسکن مناسبی نداشتند.»
نویسنده : میثم مهرپور
منبع: بصیرت

ارسال نظرات