- حنظله گوشی «نفتالی بِنِت» را هک کرد
- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
شنبه ؛ 29 آذر 1404 یادداشت روزنامههای یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳

مراقب باشید آب را گِل نکنند!

تبعیض مثبت؛ از بی عدالتی تا رانت
محمد حقگو
در هفته های اخیر، شاهد گزاره های جدیدی در ادبیات اجتماعی و سیاسی کشور هستیم که با به کارگیری ادبیاتی بنیادین، تلاش دارند رویه ها و احکام عقلی جدیدی در حوزه کنش های اجتماعی، سیاسی و... را رقم زده و نظام های اجتماعی جدیدی را بر این مبنا ایجاد کنند. یکی از آن ها «تبعیض مثبت» است. عبارتی متناقض نما که اگرچه از زمان آغاز فرایند انتخاب گزینه های وزارتی دولت چهاردهم باب شد، اما به نظر می رسد به عنوان یک اصطلاح و یا منطق، کماکان در ادبیات سیاسی جامعه باقی مانده و توسط برخی در حوزه های دیگر در حال به کارگیری است. با این حال با توجه به جدید بودن طرح این نظریه، این سوال پیش می آید که این گزاره در ادبیات انسانی و اجتماعی تا چه میزان می تواند صحیح باشد و از آن جایی که دامنه شمول آن، ناظر به حوزه های انسانی است، تا چه حد به عنوان یک مبنای نظری در طراحی های اجتماعی، سیاسی و مخصوصاً اقتصادی می توان به آن اتکا کرد؟ طرفداران تبعیض مثبت چه می گویند؟ به طور خلاصه آن گونه که از ادبیات مبدعین این اصطلاح بر می آید، سه مولفه در تئوری «تبعیض مثبت» نقش بازی می کند. تفاوت بین آحاد جامعه، برخورداری از امکانی که برای همه باید فراهم باشد و فرصت هایی که دولت برای آحاد جامعه قرار است فراهم کند. نظریه پردازان این موضوع با تاکید بر رعایت عدالت، مثالی از تماشای فوتبال بین سه نفر کوتاه قد، میانه قد و بلندقد از پشت تبلیغات کنار زمین، و در دو حالت «برابری» و «عدالت» می زنند. (در این مثال، لااقل قد فرد کوتاه قد، کمتر از ارتفاع تبلیغات کنار زمین بوده و این فرد برای دیدن بازی، نیازمند کمک است.) حالت برابری: طبق تئوری تبعیض مثبت، حالت برابری سه نفر فوق، زمانی است که دولت، امکانات برابری را برای آن ها برای تماشای مسابقه و از طریق «چهارپایه هایی با ارتفاع برابر» فراهم می کند تا همه آن ها با رفتن روی آن چهارپایه ها بازی را تماشا کنند. در این حالت هر سه بازی را تماشا می کنند، اما طبیعتاً فرد بلندقد به مراتب از ارتفاعی بالاتر، فرد میانه قد از ارتفاعی پایین تر و فرد کوتاه قد، از حداقل ارتفاع ممکن قادر به دیدن مسابقه خواهد بود. حالت عادلانه: اما حالت عادلانه (یعنی حالت مطلوب تئوری تبعیض مثبت)، این است که همه باید از ارتفاعی برابر بازی را تماشا کنند و از این رو، دولت مکلف است برای فرد کوتاه قدتر، چهارپایه ای بلندتر، برای فرد میانه قد، چهارپایه ای میانه و برای فرد بلندقدتر، چهارپایه ای با ارتفاع کوتاه فراهم کند تا در نهایت ارتفاع دید این سه نفر تقریباً یکسان شود. تبعیض مثبت، خوب است یا بد؟ هر چند تا همین جا شاید تفاوت و نیز نوعی التقاط در به کارگیری معانی و مفاهیم عدالت و برابری در پی ریزی نظریه تبعیض مثبت روشن شده باشد، اما بگذارید جلوتر برویم و از آن جایی که دامنه شمول این نظریه، به آحاد جامعه بر می گردد، تبعات کاربست این نظریه را به عنوان نمونه و در فضای سیاسی و اقتصادی بررسی کنیم. تبعیض مثبت و دموکراسی به طور کلی دموکراسی یکی از آخرین دستاوردهای فلسفه سیاسی غرب به شمار می آید. این ساختار سیاسی در نظریات سیاسی معمول و به طور خلاصه، به نوعی طراحی حکمرانی گفته می شود که در آن، گروه های مشروع سیاسی، امکان نقش آفرینی در فضای سیاسی کشور به میزان وزن خود داشته باشند. با این حال، در نظریه تبعیض مثبت، ملاحظه می شود که باید برای گروه هایی که حتی وزن پایینی دارند، ضریب وزنی بیشتر قائل شد تا بتوانند حتی الامکان نقش بیشتری در فضای سیاسی، اجتماعی و ... داشته باشند. (بر این اساس، اخیراً و در خصوص ملاک های انتخاب گزینه های وزارتی دولت چهاردهم مطرح شد که مثلاً می بایست برای افراد از اقلیت های مذهبی، امتیاز بیشتری قائل شد.) با این اوصاف آن چه مشخص است، این است که این تئوری، فاصله زیادی با نظریات سیاسی غرب خواهد داشت. تبعیض مثبت و اقتصاد در حوزه اقتصاد نظریات متاخر اقتصادی بر این قضیه صحه می گذارند که برای حفظ کارایی اقتصادی، وجود تفاوت در آحاد جامعه اقتصادی لازم است. منتها از منظر کنترل ناکارآمدی های سیستم اقتصادی، بازتوزیع منابع برای حفظ حیات نیروی کار و آحاد جامعه نیز ضروری است. به عبارت دیگر هرکس باید مزد تلاش اقتصادی خود را در قالب سیستم عرضه و تقاضای نیروی کار و سرمایه در بازار به دست آورد. اما در کنار این موضوع، برای سایر افراد جامعه، حداقل های بخور و نمیر وضع خواهد شد. وجود کوپن غذا برای فقرا در آمریکا نمونه بارز این موضوع است. حتی در حوزه نظریات پیشرفته تر اقتصاد سیاسی که نمونه بارز آن سیستم آموزه های وحیانی اسلام است نیز، می توان برخی شباهت ها را با نظام اقتصادی غرب مشاهده کرد. به طوری که در فضای معمول اقتصادی، تفاوت ها در قالب قیمت نیروی کار در بازار عرضه و تقاضا پذیرفته و به آن احترام گذاشته شده است. ضمن این که با جهان بینی و انسان شناسی خاصی که در اسلام (حتی برخلاف سایر متون کنونی دینی غیر اسلامی) وجود دارد، دولت وظیفه دارد بر رعایت عدالت هم در مرحله توزیع منابع، و هم در مرحله بازتوزیع آن اعمال حکمرانی کند. در هر حال، آن چه واضح است این است که در نظام اقتصادی معمول، وجود حداقل ها برای برخورداری آحاد جامعه از حق حیات پذیرفته شده و البته در مسیربرخورداری بیشتر به تفاوت های بین انسان ها صحه گذاشته شده است. با این وصف اگر بخواهیم نظریه تبعیض مثبت را در نظام اقتصادی نیز پیاده کنیم، به این معناست که دولت وظیفه خواهد داشت رفاه همه را نه صرفاً در سطح حداقل ها، بلکه در سطوح بالاتر رفاه به طور یکسان تامین کند. بدان معنی که تفاوت ها جبراً باید از بین برده شوند! تبعیض مثبت یا رانت؟! لذا با توجه به آن چه گفته شد، و با اندکی تامل می توان دریافت آن چه از آن به عنوان تبعیض مثبت یاد می شود، حداقل در حوزه اقتصاد، چیزی جز رانت (در سطوح بالاتر از حداقل ها) به عده ای که از جنبه های مختلف از جمله اقتضای بازار، استحقاق برخورداری از مواهب را ندارند، نیست و مشابه این قضاوت را به شکلی دیگر در حوزه های سیاست و اجتماع نیز می توان داشت. در نهایت باید گفت چنان که تبعیض به معنای مرسوم آن به بی عدالتی بد و مذموم می انجامد، تبعیض مثبت نیز به رانت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که نوعی دیگر از بی عدالتی را رقم می زند، منتج خواهد شد.

امروز چهاردهم مرداد برابر با یکصدوهجدهمین سالگرد صدور فرمان مشروطه است که متأسفانه پس از ۱۵ سال با روی کارآمدن رضاخان میرپنج عملاً با شکست مواجه گردید. حادثه تلخی که هفته پیش در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری مورد اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی قرارگرفت.
معظم له فرمودند: «قبل از اینکه ملت ایران به رهبری امام بزرگوار به مردمسالاری دست پیدا بکند، ما فقط تجربه مشروطیت را داشتیم که این تجربه، تجربه ناکامی بود.»
مشروطه شکست خورد، اما برای انقلاب اسلامی درسهای بزرگی داشت که نه تنها در پیروزی بلکه در ماندگاری و بقای نظام اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. نکته مهم این است که مشروطه هنوز برای ملت ایران عبرتهایی مهم دارد که توجه به آنها میتواند از بروز تجربههای تلخ جلوگیری کند. مهمترین علل شکست مشروطه از منظر مقام رهبری عبارتاند از:
تشخیص غلط در حق و باطل: مشتبه شدن حق و باطل در طول تاریخ بشریت همواره یکی از علل مهم شکست جبهه حق بوده است. تاریخ انبیا و گذشته مسلمین متأسفانه مشحون است از تجربههای تلخی که موجب تفوق باطل بر حق شده است. معمولاً انسانها از حق دفاع میکنند، اما لازمه حمایت مردم از حق، شفافیت میان حق و باطل است تا امر بر آدمیان مشتبه نشود. ضمن اینکه باطل سعی میکند خود را شبیه حق سازد تا مردم در دفاع از حق دچار تردید شوند. در مشروطه میان دو جبهه صراحت وجود نداشت و حتی بسیاری از مدافعان مشروطه نمیدانستند مشروطه چیست و چه میخواهد. همین امر سبب شد عدهای از مردم ناخودآگاه در خدمت اجانب قرار گیرند. اشتباه در تشخیص جبهه حق و باطل همچنان تهدید بزرگ فراروی ملت ایران است.
شکلگیری انحراف با حذف روحانیت: در جریان مشروطه هنگامی که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایی رسید که رضاخان قلدر، فردی که ضد همه آرمانهای مشروطه خواهی بود، به حکومت رسید. اگر انقلاب اسلامی ما هم تحت رهبری دینی نبود، سرنوشتی، چون انقلاب مشروطیت پیدا میکرد؛ لذا قاطعانه میتوان گفت اولاً شروع نهضت امام و پیروزی آن، ثانیاً بقای جمهوری اسلامی و مضمحل نشدن آن و ثالثاً حرکت مستقیم جمهوری اسلامی و منحرف نشدن آن، به برکت دین و رهبری دینی است. از این رو، دشمنان انقلاب اسلامی، چه در خارج و چه در داخل، سعی میکنند دین و رهبری دینی را از این انقلاب بگیرند تا آن از ادامه مسیر صحیح خود بازدارند.
حذف شورای نگهبان (علمای تراز اول): در متمم قانون اساسی مشروطه، گروهی از علما تحت عنوان «تراز اول» نقش شورای نگهبان را به عهده داشتند که خیلی زود با دسیسه دشمنان اسلام و ایران حذف شدند و بدون تراز اول، دهها سال مشروطیت ادامه پیدا کرد، اما مشروطه به استبدادی تراز اول تبدیل شد. حتی از استبداد ناصرالدین شاهی بدتر! به تعبیر مقام معظم رهبری هیچ کس نمیتواند بگوید که استبداد رضاخان از استبداد ناصرالدین شاه کمتر بود؛ بلکه بلاشک بیشتر از آن هم بود. خوشبختانه حمایتهای امام (رضواناللهتعالی علیه) و مقام معظم رهبری از شورای نگهبان اجازه نداد که دشمنان بتوانند همان کاری را بکنند که با تراز اول کردند.
احساس ترویج بیدینی: یکی از عواملی که موجب شکست مشروطیت در ایران شد، این بود که متدینین بعد از مدتی احساس کردند مثل اینکه کار به سمت بیدینی پیش میرود. البته بخش زیادی از آن جنجال مطبوعاتی بود که آن وقت همه انگیزه خودشان را این قرار داده بودند که به مقدسات دینی حمله کنند. همین امر موجب شد که متدینین و علما که در صفوف اول مبارزه مشروطیت بودند، به تدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتی چنین شد مشروطیت شکست خورد.
جدی نگرفتن خطر نفوذ دشمن: ماجرای مشروطیت یکی از ماجراهای تلخ تاریخ اخیر است. چراکه ملت ایران وارد میدان شدند؛ رهبران روحانی، علمای بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند؛ ملت هم خوب فداکاری کردند؛ اما، چون تجربه کاری نداشتند، نفوذیهای دشمن توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثی کنند و از بین ببرند. پرداختن به ماجرای نفوذ در مشروطه در این مجال نمیگنجد، اما در این زمینه کافی است به نقش بیوت و فرزندان پیشگامان مشروطه اعم از علما و سایر شخصیتهای برجسته آن اشاره کرد که تحت تأثیر جریان روشنفکری غربزده و سفارتخانهها در خدمت استبداد رضاخانی قرار گرفتند.


دولت چهاردهم و اولویتهای پیش رو
رضا سلیمانی
حال که گرد و غبار تبلیغاتی، پیرامون دولت سیزدهم برای سرپوش گذاشتن به ناکامیها و مشکلات عدیدهای که برای کشور به ارث گذاشته، کمی فروکش کرده است، به نظر حقیر، دکتر پزشکیان، اعضای دولتش و به ویژه، تیم رسانه ای دولت در ابتدای کار، باید به صورت شفاف و بی پرده به مردم کامل گزارش دهند که اسب زین کرده ای که ادعا میشود به دولت جدید تحویل داده شده، دارای چه نواقص، کاستیها و مشکلاتی برای کشور است و چه میراث بدی چه در ابعاد داخلی و خارجی به دولت جدید تحویل داده شده است. البته قطعاً صدا و سیما و رسانههای همسو، در این مورد هرگز با رییسجمهور و دولت، همراهی و همکاری نخواهند کرد ولی راههای فراوان دیگری وجود دارد که دولت می تواند مشکلات به جای مانده برای کشور را شفاف برای مردم توضیح دهد. با برگزاری مراسم تحلیف دکتر مسعود پزشکیان در مجلس شورای اسلامی، ایشان به طور رسمی به عنوان چهاردهمین دوره ریاست جمهوری، سکان نهاد ریاست جمهوری را به دست گرفت. اما بر اساس تجربه دولتهای آقایان محمد خاتمی و حسن روحانی، با شروع به کار دکتر پزشکیان، شاهد تغییراتی محسوس و غیر محسوس ولی کاملاً ملموس، در سایر بخشهای حاکمیتی در مواجهه با دولت جدید خواهیم بود.
یکی از مهمترین تغییرات در این دوره، برچیده شدن بساط و برهم خوردن قاعده خالص سازان در انتخابات اخیر است که البته از دید انحصار طلبان، تحول و اتفاق کوچک و غیر قابل اغماضی نیست و باید به هر قیمت ممکن، آب رفته،دوباره به جوی بازگردانده شود و با تصوری کاملآ اشتباه و خطرناک، به اصطلاح،کاری کنند تا مردم از رایی که به دکتر پزشکیان دادهاند،پشیمان شده و سبد رای خودشان را افزایش دهند.آنها تلاش خواهند کرد در تشکیلات سایه،مخفی یا آشکار و علنی، با بزرگنمایی مشکلات و دامن زدن به مطالبات به جای مانده از دولت سیزدهم که اتفاقاً خود بانیان آن بودهاند، دولت چهاردهم را ناکارآمد جلوه دهند. زمانی که برنامه و تشکیلات خالص سازان در این انتخابات به هم خورده، دیگر دلیلی برای لاپوشانی، مسامحه و همراهی به روالی که با دولت سیزدهم داشتند با دولت چهاردهم، وجود نخواهد داشت، بنابراین، سعی خواهند کرد با تمام توان در مقابل آن بایستند، که از اکنون نیز ،نشانههای آن، ظاهر شده است. موضوع مهم دیگر، دستگاههای تبلیغاتی حاکمیتی به ویژه سازمان صدا و سیما و رسانههای همسو هستند.
از این به بعد، قطعاً برنامهها و خطوط تبلیغاتی این رسانهها در مواجهه با دولت چهاردهم، همانند دولت سیزدهم نخواهد بود.از دید مسئولان این رسانهها به ویژه صدا و سیما، دولت قبل کاملاً خودی محسوب میشد و باید با بهانه و بیبهانه برای کارهای کرده و نکرده آن حتی به صورت غلو آمیز، تمام قد تبلیغ میشد ولی در دولت جدید، هرگز اینگونه نخواهد بود بلکه بر عکس، از این به بعد، حتی کم ترین افزایش احتمالی قیمتها و یا نوسانات بازار ارز، طلا، کالا و …را با آب و تاب منعکس و نمایش خواهند داد و دوربین به دست،گرانی و مشکلات معیشتی مردم که در سه ساله دولت قبل، نسبت به آن کاملاً بیتوجه شده بودند را دوباره در اولویت برنامههای خبری خود قرار خواهند داد.خلاصه اینکه مسئولان این سازمان و سایر رسانههای ریز و درشت حاکمیتی همسو، به جای دستگیری از دولت چهاردهم، بیشتر به دنبال مچگیری خواهند بود که البته امیدواریم از نتایج منفی این سیاست، در دوره هایی که ذکر کردم درس گرفته باشند واینگونه نشود. حتماً حافظه تاریخی مردم ایران، پروژه «گاندو» سازان را در دولت دوازدهم فراموش نکرده است و یا ساخت برنامههایی به ظاهر طنز ولی به شدت انتقادی با عناوین «دکتر سلام» «صدای مردم» و یا برنامههایی مانند «دورهمی» و… را خوب به خاطر دارند و یا دعوت از به اصطلاح کارشناسانی از طیف مخالفین دولت که به نام نقد،بدترین توهینها را آزادانه و بدون هیچ محدودیت و با مصونیت کامل انجام میدادند. و اما راه حل: حال که گرد و غبار تبلیغاتی، پیرامون دولت سیزدهم برای سرپوش گذاشتن به ناکامیها و مشکلات عدیدهای که برای کشور به ارث گذاشته، کمی فروکش کرده است، به نظر حقیر، دکتر پزشکیان، اعضای دولتش و به ویژه، تیم رسانه ای دولت در ابتدای کار، باید به صورت شفاف و بی پرده به مردم کامل گزارش دهند که اسب زین کرده ای که ادعا میشود به دولت جدید تحویل داده شده، دارای چه نواقص، کاستیها و مشکلاتی برای کشور است و چه میراث بدی چه در ابعاد داخلی و خارجی به دولت جدید تحویل داده شده است.
البته قطعاً صدا و سیما و رسانههای همسو، در این مورد هرگز با رییسجمهور و دولت، همراهی و همکاری نخواهند کرد ولی راههای فراوان دیگری وجود دارد که دولت می تواند مشکلات به جای مانده برای کشور را شفاف برای مردم توضیح دهد. راه حل دیگر برای ایستادگی وخنثی سازی در مقابل سنگ اندازی های سیاسی و بد اخلاقی های رسانهای، همانگونه که دکتر پزشکیان در وعدههای انتخاباتی خود اظهار داشتند، اجرای عدالت،سخن گفتن و شفافیت با مردم، خدمت رسانی صادقانه و مبارزه عملی با مظاهر فساد و خودکامگی و بیقانونی در کشور است. چنانچه رییس دولت چهاردهم همانگونه که تاکنون ادعا کرده است، شفاف،صادق و همگام با مردم و آحاد تودهها باشد و خدمت رسانی بی شائبه را سر لوحه برنامه های خود قرار دهد، هیچ سرمایهای بالاتر و ارزشمند تر از حمایت های مردمی نیست. اگر چنین شد دیگر هیچ توطئه و خدعه تبلیغاتی و بیاخلاقی سیاسی و اقتصادی، نمیتواند دولت را ناکارآمد و ناتوان جلوه دهد./ جمار

حمله پیشدستانه
این اظهارات گرچه ممکن است کماهمیت یا حتی بیاهمیت جلوه کند، چراکه از زبان نمایندهای بیان شده که هیچگونه مسئولیت رسمی نداشته و اظهاراتش هم نمیتواند در هیچ محکمهای در رد یا تأیید دعوایی مورد استناد قرار گیرد، اما در اصل حائز اهمیت زیادی است. حمله پیشدستانه (pre emptive strike) نوعی کنشگری است که با هدف مقابله پیشاپیش با حمله قریبالوقوع احتمالی طرف دیگر (دشمن) صورت میگیرد. اقدام به این نوع حمله در سند راهبردی امنیت ملی خیلی از کشورها از جمله ایالات متحده آمده و اسرائیل هم آن را بارها و در وضعیتهای گوناگون عملیاتی کرده است. برای آنکه چنین حملهای موجه جلوه کند، پیششرطهایی لازم است که از جمله قریبالوقوع و جدیبودن تهدید از ناحیه طرف مقابل است. اثبات اینکه تهدید، جدی و قریبالوقوع بوده، از جمله موکول به رفتار همان طرف است. اتخاذ سیاست تبلیغاتی و احیانا جنگ روانی با ادبیاتی نظیر وعده صادق دیگری در پیش است یا توییتزنی منتسب به اشخاصی دارای جایگاه در قضیه مذاکرات هستهای تحت عنوان «اسرائیل را ترک کنید»، «موشکها در راهند» و... و دادن عنوان مشاور وزارت خارجه به توییتزن (هرچند که توییت بعدی درصدد اصلاح برآمد و شوربختانه با این کار، فابریکبودن توییت اولیه را ثابت کرد)، میتواند در جهت اثبات جدی و حتی قطعی و قریبالوقوع بودن حمله نظامی انتقامجویانه مورد کارسازی رژیم جانی و یاغی اسرائیل واقع شود. این یادداشت درصدد پرداختن به موضوع ضرورت داشتن یا نداشتن پاسخ ایران به ترور رهبر جنبش حماس در خاک کشورمان نیست که البته در یادداشتی مستقل جای پرداختن دارد.
آنچه در اینجا مراد است، ناظر به حمله پیشدستانه احتمالی اسرائیل به ایران است. به گمان نگارنده، سیاست تبلیغاتی و شاید هم جنگ روانی ما در این قضیه کار اسرائیل را برای حملهای پیشدستانه راحت و حتی بسان آتش تهیه عمل میکند. طرفه آنکه، هر اقدامی از نوع توییتزنیهایی پیشگفته یا انجام بعضی مصاحبههای ناپخته و بیشتر حماسی و احساسی و حتی تراژیک توسط صداوسیما و برخی کانالهای خبری و تحلیلی و از این قبیل مستندات لازم و کافی را در اختیار اسرائیل برای حمله احتمالی پیشدستانه قرار میدهد. اگر اسرائیل با جاخالیدادنهای مزورانه و عدم قبول مسئولیت تروری که در تهران انجام داده، بتواند پاتک احتمالی ایران را غیرقابل توجیه جلوه دهد و این ناخواسته راه گریز مصلحتجویانهای ناظر به اجتنابورزیدن از حمله تلافیجویانه را پیش پای ما نهد، حمله مستقیم پیشدستانه احتمالی اسرائیل هیچ راه گریزی برای ما باقی نمیگذارد که خویشتنداری کرده و دست از حمله برداریم.

نقطه یا روند؛ مسئله این است
مسعود پیرهادی
میبینید در این سالها چند فرمانده و شخصیت بزرگ، شهید شدند؟ بهشتی و مطهری و مفتح و باهنر و رجایی و …؛ همت و باکری و خرازی و زینالدین و چمران و … .
شهادت فرماندهان و بزرگان، غم و درد دارد ولی ترس و یأس ندارد.
یکزمانی اساسا مقاومتی نبود چه رسد به اینکه محور و جبههای داشته باشد.
یک انقلاب اسلامی صورت گرفت و روح مقاومت، یک جسم تنومند پیدا کرد.
بعد از مدتی یک گروهی در لبنان هم به تأسی از انقلاب اسلامی شکل گرفت و آرامآرام قدرت پیدا کرد. سوریه حافظ و بشار هم مدام در معرض جنگ و تهدید بود.
عراقِ صدام را که نمیشد نگاه کرد؛ آمریکا که آمد برخی گمان کردند دیگر تمام شد؛ داعشِ متولدِ آمریکا که وارد شد آنها یقین کردند، عراق از دست رفت و خطر جدی دیگر برای تمامیت ارضی ایران است.
از یمن هم اگر سؤالی میشد انگار کسی امروز مثلا از کویت بپرسد؛ اصلا داخل معادلات نبود.
گروههای مقاومت سایر کشورهای همسایه که دیگر هیچ.
یکروز دغدغهمان این بود چطور با برادران عراقی بعد از هشت سال جنگ خونین در کربلا چشم در چشم شویم؛ حالا اما میگوییم «ایران و العراق لا یمکن الفراق».
یکروز در گروههای لبنانی، اختلاف به حدی بود که روی هم اسلحه میکشیدند اما حالا مسیحیان لبنان هم سید حسن نصرالله را میستایند و پشت سر او حرکت میکنند.
یکروز با عملیات روانی، فلسطینیان را دشمنان شیعه جا میزدند و القا میکردند خودشان زمینهایشان را فروختند و … حالا بزرگترین تشییع یک اهل سنت فلسطینی در مملکت شیعه اتفاق میافتد.
یکروز انتقاضه با سنگ بود و رژیم صهیونیستی جنوب لبنان را هم تسخیر کرده بود. امروز فلسطینیان در داخل فلسطین اشغالی، عملیات حرفهای نظامی میکنند. لبنان هم یکی بخورد دهتا میزند.
در آنطرف یک رژیمی بوده که ۶ روزه چند کشور عرب را زمینگیر کرده اما حالا پس از چند ماه از پس حماسههای شیربچههای حماس هم برنمیآیند.
از ایندست مثالها کم نیست. درنتیجه با دیدن یک حادثه و نقطه نباید از نگریستن به واقعه و روندها غافل شویم. اگر در نقطه بمانیم بیجهت مأیوس میشویم و اتفاقا اگر سِیر را ببینیم یک دل سیر امیدوار میشویم.
جنگندیدههایی مثل بنده باید تاریخ نبردها خصوصا جنگ تحمیلی را بخوانند تا فراز و فرودها خیلی متأثرشان نکند و ثبات رأی و قدم را از آنان نگیرد.

ارسال نظرات