روزنامه سازندگی ارگان مطبوعاتی حزب کارگزاران نوشت: برخلاف تصور بخش بزرگی از جریان اصلاحطلب واقعیتی بزرگتر وجود دارد و آن اینکه نیروهای «اصلاحطلب» و «تحولخواه» و «تدریجیگرا»، «خشونتپرهیز» و «غیرآنیطلب» و «غیربرانداز» که به دنبال راهی برای عبور ایران از «کمهزینهترین» مسیر به بهبود و تغییر هستند، محدود به جبهه اصلاحات چه اقلیت آن و چه اکثریت آن نیست.
* با وجود اینکه در فضای سرد و ناامیدانه امروز، این سوال که «رای دادیم چه شد؟»سکه رایج بازار است اما با همه کاستیهایی که از دولت سازندگی، مجلس پنجم، دولت اصلاحات، مجلس ششم، دولت روحانی و مجلس دهم سراغ داریم اما دستاوردهای این مجالس و این دولتها در پاسداری از حقوق عامه و نیز خدمت به سیاستگذاریهای توسعه محور و عاقلانه همچنین سیاست خارجی ثمربخش و کم هزینه روشنتر از آفتاب است. پس رای دادنهای مردم و تشویقها به حضور و مانور قدرت اکثریت جامعه، پای صندوقهای رای را نمیتوان بیثمر و بدون دستاورد دانست. مصداقها فراوان است ولی چه کسی است که بتواند منکر شود و فربهسازی طبقه متوسط، توسعه شبکههای اجتماعی و اینترنت و مهمتر از همه برجام که بر تارک تاریخ دیپلماسی ایران و جهان میدرخشد، حاصل همین ارادهای بوده که پای صندوق رای تبلور یافته است؟
* مهمتر از انتخاب کردن، معناسازی با صندوق است. اینکه «لیست هاشمی و روحانی» در انتخابات خبرگان گذشته رای میآورد مهمتر است از اینکه چه کسانی در این لیست قرار داشتهاند و کارنامه آنها چه بوده است. اگر شرایط انتخاب کردن مهیا نیست، شرایط معناسازی همیشه فراهم است.
* مشارکت در انتخابات میتواند گاهی مثبت باشد گاهی منفی، مشارکت مثبت دامنهای از انتخاب آزاد دارد تا انتخاب بین بد و بدتر و مشارکت منفی دامنه از تحریم دارد تا افزایش آرای باطله یا رای دادن به چوب خشک در قبال نامزد رقیب (رای اعتراضی)، آنچه مهم است معناسازی است. تبدیل کردن یک اراده و یک سلیقه به عدد و کمیتی قابل مقایسه و اندازهگیری، مهم این است که برای تحقق و تبلور این اراده باید هزینه کرد. صراحت و شجاعت لازمه تبلور این اراده است.
* بعضی از انتقادها و بیانه روزنهگشایی نیز نادرست نیست از جمله ناموزونی وزن امضاکنندگان آن یا تعلقات تشکیلاتی داشتن برخی امضاکنندگان بدون الزامات نظم تشکیلاتی آنها.
با این حال واقعیت این است که امضاکنندگان بیانیه کنشی فعالانهتر از منتقدان خود در انتخابات داشتهاند. منتقدان بیانیه روزنهگشایی در حالی که همچون امضاکنندگان بیانیه به فرآیند انتخابات انتقادهای به جا و درستی دارند اما جسارت آن را ندارند که به صراحت به استقبال تحریم فعالانه انتخابات یا حتی رای اعتراضی بروند. یعنی نه به دنبال مشارکت منفی هستند و نه مشارکت مثبت.
* منتقدان بیانیه میگویند به دلیل کاهش سرمایه اجتماعی و عصبانیت جامعه، دعوت به انتخابات باعث میشود که مردم «احساس بیپناهی بیشتری» داشته باشند. این بدان معنی است که احتمالا از نظر منتقدان بیانیه و منتقدان شرکت در انتخابات، عدم مشارکت میتواند سرمایه اجتماعی از دست رفته را احیا کند. گمان میبرم که انتظار چنین دستاوردی دور از واقع است چه اینکه دو تحریم غیررسمی و موفق انتخابات مجلس در سال ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ کمکی به احیای سرمایه اجتماعی از دست رفته اکثریت اصلاحطلبان که نه تن به مشارکت مثبت میدهند، نه جسارت اعلام صریح تحریم انتخابات یا دعوت به رای اعتراضی و افزایش آرای باطله را دارند، نکرده است.
اگر کسانی که از مشارکت در انتخابات و حضور حداکثری طبقه متوسط دفاع میکنند، میتوانند دستاوردهای مشخصی را از مجلس و دولتهایی که با پشتیبانی حداکثری مردم تشکیل شده، بشمارند و دفاع کنند، مدافعان تحریم نیز باید بتوانند دستاوردهای مشخصی را از دو تحریم موفق انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ یا حتی انتخابات مجلس هفتم و نهم برشمارند و بگویند اهداف ما چه مشروعیتزدایی باشد، چه بهبود تصمیمگیری با حاکمیت یکدست باشد، چه رفع تحریمها باشد، چه گشایش اقتصادی باشد، چه احیای برجام باشد و هر دستاورد دیگری که بهبودی در کیفیت زندگی مردم حاصل کرده بشمارند.
مسئولیت در قبال رای دادن یا رای ندادن، بخشی از هویت شهروند مسئول است. نمیشود اگر شاهین اقبال و سرمایه اجتماعی در اوج بود با وجود رد صلاحیتهای گسترده کمر به اجماع و سهمیه گرفتن از لیست انتخاباتی بست و وقتی سرمایه اجتماعی و اقبال عمومی افول کرد، منفعل بود و به دیگران اتهام مقامطلبی و خوشرقصی برای ارباب قدرت زد.
مبدا انشعاب در جبهه اصلاحات، نه این بیانیه و به تعبیر آقای آرمین اصرار برگفتمانسازی بلکه وجود ساختاری در جبهه اصلاحات است که وزن تشکلهای آن همسان نیست. وجود احزاب اقماری بدون گفتمان که حتی در پیگیری اهداف صنفی و جامعه هدف خود هم ناموفقاند و خوب میدانیم که برخی از آنها تنها نامی روی کاغذند که نه گفتمان متمایزی دارند و نه تشکیلاتی مستقر و نه حتی باری از بار مالی جبهه را به دوش میکشند و تنها در زمان اوجگیری شاهین اقبال اصلاحات بهانهای برای گرفتن امتیاز و سهمیهای از فهرستهای انتخاباتیاند و در صفبندیهای درون جبههای نیز ابزار رای و قمری از اقمار فلان حزباند را باید عامل اصلی شقاق و انشعاب در جبهه شمرد. نمیتوان دیکتاتوری اکثریت را به اقلیت تحمیل کرد و انتظار داشت که اختلافی هم بروز نکند. اگر آرمین و دوستان سلیمالنفس و منصفی چون ایشان واقعا نگران شقاق و اختلاف در جبهه اصلاحاتاند باید برای تغییر ساختار جبهه به ساختاری اجماعساز تلاش کنند و نه اینکه ساختاری اقماری و کم وزن را به نام اکثریت آذین کنند!
آقای آرمین فرمودهاند که مشارکت در این انتخابات به خیر عمومی منجر نمیشود. باید پرسید آیا عدم مشارکت به خیر عمومی منجر میشود؟ آیا جبههای که جسارت اعلام تحریم انتخابات را هم ندارد و اعضای آن آماده پرداخت هزینههای اعلام رسمی و جسورانه تحریم انتخابات یا حتی رای اعتراضی نیستند در حالی که میدانند اگر قرار است با عدم مشارکت در انتخابات، آنچنانکه آقای آرمین گفتهاند، پناه جامعه عصبانی باشند باید صراحت به خرج داده و مشارکت منفی فعالانه در تحریم انتخابات یا رای اعتراضی را مطالبه کنند و فریاد بزنند؛ چنین جبههای توانسته است، خیر عمومی را تحقق بخشد که حالا به دنبال مطالبه این خیر عمومی از مشارکتکنندگان در انتخابات است؟ اگر این خیر عمومی محقق شده، خواهشمندم در چند سطر نتایج حاصل از تحریم یا عدم مشارکت فعال در انتخابات مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را برشمردند. بفرمایند تاثیر آن تصمیمات در افزایش سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان کجاست؟ یا نه تاثیر آن در رفع تحریمها و آزادیهای فرهنگی و اجتماعی کجاست؟ مگر نه اینکه بخشی از مدافعان تحریم و عدم مشارکت میگفتند اتفاقا حاکمیت یکدست، برجام را راحتتر احیا میکند؟
ارسال نظرات