از میدان بهمن تهران که به سمت بهشت زهرا میرویم، عکس او بر روی دیوار توجه را به خود جلب میکند؛ چهرهای معصوم اما مصمم. چهرهای که انگار سالهاست که او را میشناسی. زیر عکس نوشته: «شهید مهندس محمدجواد تندگویان». شهیدی که روزگاری یا بهتر بگوییم در سختترین روزهای کشورمان مسئولیت وزارت نفت کشور را برعهده گرفت و تا جایی در این مسئولیت، متعهد بود که در نهایت جان خود را در این مسیر و در راه حق نثار کرد و از منصب وزارت به مقام شهادت رسید.
شهید محمدجواد تندگویان شهیدی است که هرگز تاریخ کشورمان نمیتواند او را فراموش کند. شهیدی که در اوج صلابت و اخلاص، اسیر و در اوج مظلومیت شهید شد و در اوج غربت پیکرش پیدا شد. سالها انتظار برای یافتن خبری از سرگذشت این وزیر جوان و خدمتگزار، کمترین غمی بود که خانواده و دوستان شهید با صبوری و برای رضایت خدا آن را تحمل کردند.
* خدمت در میدان، نه پشت میز
رهبر معظم انقلاب اسلامی ، از این شهید بزرگوار این چنین یاد میکنند: «پیش از آنکه شهید تندگویان وزیر شود، در جلسهای که با شهید بهشتی برگزار شد، از او هم دعوت کردند که بیاید و ما او را از نزدیک برانداز کنیم، چون بنا بود که وزیر نفت دولت شهید رجایی شود.
آقای تندگویان به جلسه آمد و به تعبیری باید بگویم که همه را مرید خودش کرد. خیلی جوان به نظر میرسید و تیپ دانشجویی هم داشت. از لحاظ روحیه، رفتار، برخورد و خانواده خیلی مرد باشخصیتی بود.»
مریم تندگویان دختر شهید، نحوه اسارت پدر را اینطور روایت کرده است: «پدرم آبان سال ۱۳۵۹ در حالی که یک ماه از انتصابش در جایگاه وزیر نفت میگذشت، برای بازدید از پالایشگاه آبادان عازم جنوب کشور شد و در جاده ماهشهر به آبادان، به اسارت نیروهای عراقی درآمد».
* مأنوس با قرآن
شهید تندگویان نه تنها در علم و تحصیل سرآمد و بر کار تخصصی خود مسلط بود، بلکه در ابعاد معنوی نیز توانسته بود آنچنان خودسازی کند که شکنجهها و آزارهای دژخیمان بعثی را با استعانت از قرآن تحمل میکرد؛ شکنجه هایی که شاید تصورش هم برای ما سخت باشد.
همرزش در این باره میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب تندگویان اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) را به ما میداد و پس از اینکه من در وزارت نفت عهدهدار مسئولیتی شدم، تندگویان هم به وزارت نفت آمد و بعد از انتخاب به عنوان وزیر نفت با هم اسیر شدیم و به دست دشمن بعثی افتادیم. از آن روز تا ده سال بعد از آن صدای دلنشین قرائت قرآنش را و در دو سه سال اول اسارت فریاد شهید علیه دشمن بعثی و التجأ به خداوند متعال را میشنیدم».
* بازگشت قهرمان
در نهایت پیکر پاک این شهید بعد از کارشکنیهای دولت وقت عراق، در سال 1370 شناسایی شد. دکتر اعتمادی در این رابطه میگوید: «وقتی به عراق رفتیم تا پیکر شهید تندگویان را شناسایی کنیم، دیدیم که به گونه خاصی مومیایی کرده بودند. اینها آمده بودند کاری کنند تا زمان مرگ شهید را از ما پنهان کنند. با روحیه ای که ما از تندگویان میشناختیم ایشان شدیداً مقاومت میکرده، شدیداً هم کتک میخورده، به طوری که ما جسد را که نگاه میکردیم، شکستگیهای متعددی در ناحیه جمجمه، جناق سینه و دندانهای شهید نمودار بود. همان اول که عراقیها مهندس تندگویان را به اسارت گرفته بودند، آنقدر مورد شکنجه بوده که طحالش پاره شده بود که این نکته را خودشان هم گفتند. ایشان احتمالاً بعد از آزادی اسرا شهید شده است».
اما نکته ای که در آخر باید یادآوری کرد، این است که با وجود عظمت و بزرگی این شهید عزیز، آنچنان که باید و شاید شخصیت او به مردم به خصوص نسل جدید معرفی نشده و این یکی از بزرگترین کوتاهی ها و قصورها در حق شهیدی است که نه تنها برای این مملکت از جان خود گذشت، بلکه در این راه شکنجههای بسیاری را با ایمان خود تحمل کرد. شهید محمدجواد تندگویان یکی از اسطورههای فراموشنشدنی ایران عزیز است که میتواند چراغی باشد برای تمامی کسانی که دلشان می خواهد راه حق و حقیقت را بپیمایند. شهید مظلومی که مردانه مبارزه کرد، مردانه در بدترین شرایط کشور و در اوج جنگ مسئولیت پذیرفت و مردانه در این راه جان خود را نیز تقدیم کرد.
ارسال نظرات