«مایک پمپئو» وزیر خارجه سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای (هر دو در دولت دونالد ترامپ) یکی از ایرانستیزترین سیاستمداران آمریکاست. پمپئو پس از خروج از دولت آمریکا اقدام به انتشار کتابی تحت عنوان «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم» کرد که به تجربیاتش در دوران فعالیت در دولت آمریکا پرداخته است. طی یک مجموعه گزارش بخشهای مربوط به ایران در این کتاب، خدمت مخاطبان محترم ارائه می شود:
اجرای وعدهی انتخاباتی رئیسجمهور [ترامپ] برای خروج از برجام با مخالفت شدید دو نفر از عالیرتبهترین اعضای کابینهی امنیت ملی او مواجه بود: «[رکس] تیلرسون» وزیر خارجه، و «جیم متیس» وزیر دفاع. هر دو معتقد بودند نباید مستقیماً با ایران مقابله کنیم. وزیرْ متیس هشدار میداد: «مایکل! این کار، زمینه را برای جنگ فراهم خواهد کرد.» نمیدانم چرا همیشه من را به اسم مسیحیام [«مایکل» به جای «مایک»] صدا میکرد، اما عادتش این بود. بحثهای داغ بر سر برجام ماهها و ماهها ادامه داشت. طبق یکی از شروط توافق، رئیسجمهور باید هر شش ماه یک بار معافیتی را امضا میکرد که از بازگشت [خودکار] تحریمهای اقتصادی علیه ایران جلوگیری میکرد. تیلرسون و متیس [هر شش ماه یک بار، موعد امضای این معافیت که میشد] سرِ ساعت با هم به «دفتر بیضی» [دفتر کار رئیسجمهور آمریکا] میآمدند و جلوی رئیسجمهور لابی میکردند که باید معافیت را امضا کند. این کار بهشدت رئیسجمهور را ناراحت میکرد.
*** آنها اسیر این ترس بودند که خروج از توافق به معنای جنگ باشد
عواقب بینالمللی خروج از توافق نیز قابلتوجه بودند. چنین اقدامی سراسر اروپا را به هم میریخت. ضمناً احتمال زیادی داشت باعث تشدیدِ انفجاریِ عملیاتهای تهاجمی ایران شود؛ آن هم در شرایطی که ایران پیشاپیش به هیچ عنوان مثل «مادر ترزا» عمل نمیکرد. دولت ترامپ، با حسن نیت، تلاش کرد تا متحدانمان را متقاعد کند به ما ملحق شوند تا بار دیگر [با ایران] مذاکره کنیم تا به توافقی با محدودیتهای دائمی علیه فعالیتهای هستهای این کشور و موارد دیگر دست پیدا کنیم. متأسفانه، بریتانیاییها، فرانسویها، و آلمانیها علاقهای به این کار نداشتند. پولی که شرکتهایشان اکنون از تجارت با ایران به جیب میزدند، و غرور دیپلماتها و رهبران خوشخیالشان، که برای امضای این توافق بیخاصیت پادرمیانی کرده بودند، آنقدر زیاد بود که نمیتوانستند آن را به خطر بیندازند. آنها نیز، مانند متیس، اسیر این ترس بودند که خروج از توافق به معنای جنگ باشد. اما ما نمیتوانستیم این تصمیم بد را به حال خود رها کنیم؛ تصمیمی بر اساس این فرضیه غیرواقعی که توافق، قدرت آن را دارد که رژیم ایران را به چیزی مهربانتر و ملایمتر تبدیل کند.
*** خلاصی از توافق
۸ می ۲۰۱۸ [۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷]، دوازده روز پس از اینکه من وزیر خارجه شدم، آمریکا از توافق با ایران خارج شد. روزهای منتهی به این تصمیم، مملو بود از تمنا، ناله، و التماس از سوی تقریباً تمام اعضای نهادهای امنیت ملی دو سوی اقیانوس اطلس [هم آمریکا و هم اروپا]. اولین تماس، از طرف متیس بود که مدام میگفت خروج از برجام، ما و اسرائیل را وارد جنگ با ایران خواهد کرد. تماس دوم از طرف «بوریس جانسون» همتای بریتانیاییام، بود که پیش از نخستوزیر شدنش، به عنوان وزیر خارجهی بریتانیا خدمت میکرد. جانسون خیلی بامزه بود: درخواستش را با مقدمهای به سبک کلاسیک بریتانیایی دربارهی اهمیت برجام برای مردم بریتانیا شروع کرد. تماس سوم به طور مشترک از سوی آلمانیها و فرانسویها انجام شد: به من التماس کردند با همکاری همدیگر اصلاحیهای برای برجام تدوین کنیم که «نگرانیهای ما را حلوفصل کند.» این کار، تلاش بیهودهای بود. اولاً دولت ترامپ پیشاپیش ماهها به اروپاییها اصرار کرده بود این توافق آشغال را بازنویسی کنند؛ اما فایدهای نداشت. دوماً، هرگونه اصلاحیهای در توافق که نگرانیهای ما را حلوفصل میکرد، شانس پذیرشش از سوی ایرانیها مطلقاً صفر بود. طرفداران برجام احمق نبودند، فقط به طرز ناامیدکنندهای سادهلوح بودند.
*** خروج از برجام پایان راهبرد ما در قبال ایران نیست
به علاوه، بسیاری افراد این واقعیت را درک نمیکردند که خروج از برجام پایان راهبرد ما در قبال ایران نیست؛ بلکه صرفاً یکی از الزامات مکانیکی [و عملی] برای دستیابی به اهداف گستردهتر دولت ترامپ است که تا آن زمان هنوز به طور علنی توضیح داده نشده بودند. من برای بیان این اهداف، اولین سخنرانی مهمم به عنوان وزیر خارجه را روز دوشنبه، ۲۱ می، در اندیشکدهی محافظهکار «بنیاد هریتج »یکی از تأثیرگذارترین اندیشکدههای آمریکایی]، مستقر در واشینگتن، ایراد کردم. تمام روز یکشنبه را صرف نوشتن یک متن دقیق برای سخنرانیام کردم. «برایان هوک» مشاور سیاستیای که از تیلرسون [وزیر خارجهی قبل از خودم] به ارث برده بودم، هم به من کمک کرد. وقتی او را به دفترم احضار کردم، با بچههایش برای تماشای یکی از بازیهای تیم بیسبال «واشینگتن نشنالز» رفته بود: با کلاه بیسبال قرمز و بلوز چوگان [تیشرت یقهدار و دکمهدار] سبز لیمویی وارد دفترم شد. برایان در دولت «جورج دابلیو بوش»، زمانی که «جان بولتون» سفیر آمریکا در سازمان ملل بود، به طور گسترده روی پروندهی ایران کار کرده بود؛ بنابراین میدانستم درک خوبی، هم از برنامهی هستهای ایران و هم از ساختار تحریمهای سازمان ملل دارد که قرار بود بهزودی دوباره آن را برپا کنیم.
روز بعد، سخنرانی تندوتیزی کردم که هم چرایی شکست توافق را توضیح میداد و هم اعلام میکرد که یک کارزار «فشار حداکثری» جدید جای آن توافق را خواهد گرفت. هدف این بود که ایران را مجبور کنیم برای دستیابی به توافقی بسیار بهتر از آنچه که در دولت اوباما انجام شده بود، به میز مذاکره برگردد. اما این تمام ماجرا نبود. تنها پس از اینکه ایران دوازده شرط اساسی (از جمله توقف کامل فعالیتهایش در حوزهی تسلیحات هستهای و آزاد کردن گروگانهای آمریکایی) را برآورده میکرد، ما حاضر میشدیم تحریمها را برداریم. راهبرد ما دربارهی ایران همچنین به دنبال بسیج مردم این کشور علیه رژیم بود؛ بنابراین من حقیقت را درباره اینکه چگونه رژیم، پول آنها را برای تأمین مالی تروریسم دزدیده، گفتم: «رژیم از جیب شهروندان خودش دارد ثمره رنج و مرگ را در خاورمیانه برداشت میکند.»
این کارزار فشار حداکثری سالها طول میکشید، و من به یک فرد مورد اعتماد در رأس آن نیاز داشتم که مشکل را درک کند و تحت فشار بوروکراتهای وزارت خارجه، که به توافق چسبیده بودند، قرار نگیرد. در پایان تابستان، برایان را به عنوان نمایندهی ویژهی خودم در امور ایران منصوب کردم. او و تیمش در طول دو سال و نیم بعد، مأموریت خود را موبهمو انجام دادند: از وضع تحریمهای جدید گرفته تا نجات گروگانهای آمریکایی، مانند «مایکل وایت» و «شیو وانگ» از ایران. در این مدت هرگز رفتار دولت اوباما را تکرار نکردند.
*** میدانستیم که این تلاش باعث جهش قیمت جهانی نفت میشود
برایان همچنین در همکاری با متحدانمان برای بسیج فشارهای بینالمللی علیه تهران نقش اساسی داشت. از جمله اقدامات ضروری، حذف نفت ایران از بازار جهانی برای از میان بردن منبع اصلی درآمد حکومت ایران بود. با این حال، میدانستیم که این تلاش باعث جهش قیمت جهانی نفت میشود. دائماً به سعودیها و اماراتیها زنگ میزدم تا آنها را متقاعد کنم پمپهایشان را با ظرفیت بالا به کار بگیرند. اما از آن بیشتر، پشت تلفن، گوشم به مقامات عصبانی کشورهای محتاج نفت بود که به نفت خام ایران وابسته بودند. سعی میکردم دیپلماتیک با آنها حرف بزنم، اما اساساً چند کلمه بیشتر از من نمیشنیدند. کلمههایی که یاد گرفتهام طبق آنها زندگی کنم: «زندگی منصفانه نیست.»
*** بزرگترین چالش در محروم کردن ایرانیها از پول، چینِ سرکش بود
بزرگترین چالش در محروم کردن ایرانیها از پول، چینِ سرکش بود. حزب کمونیست چین بهتنهایی نمیتواند انرژی کافی برای اقتصادش تولید کند. بنابراین به خاورمیانه(غرب آسیا)، از جمله ایران، وابسته است. این یک واقعیت تغییرناپذیر ژئوپلتیک است که اغلب مورد غفلت قرار میگیرد. در نتیجه، حزب کمونیست چین مدام تحریمهای ما را زیر پا میگذاشت. من فشار آوردم که چین را هم، دقیقاً مانند سایر کشورها، تحریم کنیم، اما وزارت خزانهداری نگران بود که جایگاه دلار به عنوان ارز ذخیره از دست برود؛ که نگرانی درستی بود.
ارسال نظرات