12 مهر 1402 - 11:08

پایگاه رهنما:

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز چهارشنبه ۱۲ مهر

«مردم» و سیاست‌مداران

سیدجواد میری

واژه‌ «مردم» یکی از کلیدواژه‌های سیاستمداران است. یعنی سیاستمدارن برای مدیریت افکار عمومی و تحمیل ایده‌ها و گرایش‌های خودشان از واژه‌ی مردم استفاده می‌کنند و آن را به امر اجتماعی تبدیل می‌کنند.

اینکه سیاست‌مداران درباره‌ علایق و خواسته‌های مردم به صورت عام حرف می‌زنند، اگر یک جامعه‌شناس درباره‌ی امر اجتماعی صحبت کند، او در حقیقت از مفهومی به نام طبقه استفاده می‌کند، مثلاً می‌گوید «ایده‌های محوری طبقه متوسط در چند سال گذشته در تهران این گونه است» و از مفاهیمی استفاده می‌کند که قابل سنجش باشد و امر اجتماعی را در ذیل امر سیاسی، ایدئولوژی و یا کلان قرار ندهد.

مفهوم مردم در ادبیات علوم اجتماعی چندان نمی‌تواند قابل استفاده باشد، برای مثال یک جامعه‌شناس نمی‌گوید مردم این مطالبه را دارند و یا ذائقه‌ی آنها این است و مردم این گونه فکر می‌کنند.

در هر جای دنیا دیدید که مثلا گفتند مردم آمریکا حرف‌شان فلان چیز است یا ملت بزرگ ایران این خواسته را دارد.

در اینجا بدانید امر سیاسی در تلاش است تا چارچوب کنش‌ها و عاملیت اقشار گوناگون ملت را ذیل امر سیاسی قرار دهد. یعنی یک امر اجتماعی ذیل امر سیاسی صورت‌بندی شود.

 مثلا اگر طبقه‌ کارگر به نوعی خودآگاهی برسد، ببینید روزی ده ساعت کار می‌کند و دخل و خرج او با هم تطابق ندارد، بعد نوعی خودآگاهی طبقاتی در آنها ایجاد می‌شود.

در آن زمان مطالبات مدنی آنها جهت‌دار می‌شود و در این صورت به جای اینکه ضعف حاکمیت‌ها را نشانه بروند، تلاش می‌کنند در برابر سرمایه‌داران و شبکه‌های سرمایه‌داری یک تشکلی ایجاد کند.

مثل سندیکای کارگران تا با آن بتواند در برابر تشکل سرمایه‌دارن حق و حقوق مدنی خود را در نسبت به حقوق ماهانه، بیمه، شرایط استخدام به‌دست بیاورند. در دولت‌هایی که تشکل‌ها را تضعیف می‌کند تا به‌نوعی جامعه را مدیریت کنند.

با یک خطر بزرگ‌تر روبرو می‌شوند، وقتی تلاش می‌شود در طبقات خودآگاهی ایجاد نشود، وقتی این طبقات نتوانند تشکل‌های مدنی داشته باشند، در یک بزنگاه‌هایی به این سمت می‌روند که حاکمیت را اسقاط کنند، به جای اینکه مدیری یا مسئولی را عوض کنند. در جوامعی که به آنها اجازه‌ی تشکل‌یابی را می‌دهید، این انجمن‌ها به عنوان سپری میان مردم و حاکمیت می‌توانند چانه‌زنی و مذاکره کنند. در چنین جامعه‌ای مردم می‌توانند زبان داشته باشند.

ساختار جامعه هم به‌گونه‌ای است که میان همه‌ی مردم همسان‌سازی وجود ندارد، یعنی همه‌ی ما یک طبقه نیستیم. به دلیل زیرساخت‌های تولیدی و اقتصادی و روش‌های توزیع ثروت و درآمد جوامع کنونی طبقاتی هستند.

دولت به عنوان یک نهاد سامان‌دهنده در جامعه باید برآیند نیازهای طبقات فرودست هم باشد و تلاش کند اختلاف طبقاتی را از طریق تبعیض‌های ایجابی تا حدودی برطرف کند. یعنی خدمات حمل‌ونقل عمومی، بهداشت و آموزش را بهبود ببخشد.

فقط جاده نسازد تا ماشین‌های لاکچری از آن استفاده کنند و دانش‌آموزان فقیر بتوانند در مدارس خوب درس بخوانند تا حس مشترکی ایجاد شود. همبستگی صرفا به عنوان گفتار درمانی نباید باشد.

اینکه همش بگویند ما ملت یکپارچه هستیم، وقتی به خانه برویم، آیا سفره‌ همه‌ ما به یک اندازه است. اصلا بعضی‌ها شاید سفره نداشته باشند.

زمانی می‌توانیم بگوییم مردم ما به ازای واقعی دارد که وقتی دولت از اینکه ایران ملک مشاع همه است، صحبت می‌کند، در آن صورت مردم این را حس کنند و به منابع آن دسترسی داشته باشند و دولت باید با تبعیض‌های ایجابی آنها را در دسترس همه قرار دهد.

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز چهارشنبه ۱۲ مهر

استانداردهای دوگانه غرب

محمدمهدی ایمانی‌پور 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در خجسته سالروز ولادت باسعادت پیامبر اکرم صلی‌ا... علیه و آله و حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام، احساس خطر قدرت‌های زورگو از تعالیم قرآن کریم را علت طراحی‌های آنها برای اهانت به این کتاب الهی خواندند. معظم له در این‌خصوص تاکید کردند: «آیا در کشورهایی که به بهانه آزادی بیان اجازه اهانت به قرآن داده می‌شود، اجازه تعرض به نمادهای صهیونیستی را هم می‌دهند؟ با چه زبانی از این روشن‌تر می‌توان اثبات کرد که اینها تحت سلطه صهیونیست‌های ظالم، جنایتکار و غارتگر دنیا هستند.»

درخصوص فرمایشات ارزشمند رهبر معظم انقلاب، نکات مهمی وجود دارد که لازم است مورد توجه و تحلیل قرار گیرد:

نخستین نکته، مربوط به احساس خطر دشمنان اسلام نسبت به آموزه‌های قرآن کریم و قدرت انسان‌سازی، جامعه‌سازی و جهان‌سازی آن است. در گفتمان و مسلکی که از تعالیم این کتاب آسمانی استنباط می‌شود، تسلیم‌پذیری در برابر ظلم، انفعال در برابر بی‌اخلاقی، عدول از الگوهای فطری و انسانی، تقسیم جهان براساس فقیر و غنی و... مفهوم و مصداقی ندارد. به عبارت بهتر، قرآن کریم سندی بی‌همتا در جهان محسوب می‌شود که نه‌تنها روش‌های سلطه‌گری، بلکه اصل سلطه و ستم را به چالش می‌کشد. در طول دهه‌ها و سال‌های پس از پایان جنگ جهانی دوم، مقامات غربی و رژیم اشغالگر قدس تلاش زیادی در جهت سلطه بر افکار عمومی و کالبد و روح کشورها و دولت‌ها صورت دادند اما تبلور گفتمان قرآنی که جلوه‌ای از خود را در جریان انقلاب اسلامی و شکل‌گیری جبهه مقاومت نشان داد، مانع از تکمیل این نقشه شوم گردید. قرآن کریم، منبع اصلی و تنها مصدر مواجهه با جنگ شناختی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و نظامی دشمنان محسوب می‌شود. مدارای دستگاه‌های امنیتی غربی با اسلام‌ستیزان و تقویت آنها به عناوین مختلف، درراستای همین کینه وخشم آنها نسبت به ماهیت قرآن کریم صورت می‌گیرد. اساسا اسلام‌ستیزی سیستماتیک در غرب، دلیلی جز این ندارد. 

دومین نکته، مربوط به تعارضات هدفمند و استانداردهای دوگانه در غرب بر سر توهین به ارزش‌هاست. در این منظومه آزاردهنده، انتقاد از صهیونیسم و ماهیت ظالمانه، اشغالگرایانه و دهشتناک آن به مثابه یهودستیزی یاد می‌شود و به امری ضروری و مورد وفاق سوسیال‌دموکرات‌ها و محافظه‌کاران اروپایی تبدیل می‌گردد! تا جایی که، دستگاه‌های تبلیغاتی و دولتی غرب صراحتا یک مسلک اشغالگرایانه را تبدیل به یک خط‌قرمز خود می‌کنند! در مقابل، توهین به آخرین کتاب آسمانی که دعوت به خردورزی، عدالت و نوع‌دوستی می‌کند و قاعدتا باید یک خط قرمز غیرقابل انکار و مطلق محسوب گردد، تبدیل به امری مباح کرده و تفاسیر وارونه و عامدانه ازقوانین مدنی و شهروندی راجایگزین این ممنوعیت ذاتی می‌کند. این تعارض، نه برخاسته ازسردرگمی غرب و نه‌منبعث از یک روندطبیعی در غرب است: این تعارض، سازمان‌یافته و طراحی‌شده است. 

نکته آخر، به مدیریت و بازیگردانی روند اسلام‌ستیزی سیستماتیک در غرب توسط صهیونیست‌ها بازمی‌گردد. لابی‌های صهیونیستی در پارلمان‌ها، مراکز دولتی تصمیم‌گیر، اتاق‌های فکر، سازمان‌های غیردولتی و حتی دانشگاه‌ها در غرب طی سال‌های اخیر کارکرد پنهان خود را تبدیل به کارکردی آشکار ساخته و رسما درصدد تغییر زیست فرهنگی‌-اجتماعی شهروندان غربی با هدایت لابی‌های قدرت در این کشورها هستند. به تعبیر اخیر رهبرمعظم انقلاب، تن دادن دستگاه‌های امنیتی و دولتی غرب به این بازیگردانی مصداق همان قمار سراسر باختی خواهد بود که هزینه‌های هنگفت آن در ابعاد گوناگون گریبانگیر مهره‌های این بازی خطرناک خواهد شد...

عناوین اخبار روزنامه جوان در روز چهارشنبه ۱۲ مهر

 

قمار روی اسب بازنده
عباس حاجی نجاری

موضوع عادی‌سازی روابط رژیم صهیونیستی با کشور‌های عربی و به ویژه عربستان سعودی در سال‌های اخیر در دستور کار جدی رژیم صهیونیستی، امریکا و برخی حکام کشور‌های عرب منطقه قرار گرفته است. این طرح که در دوران ترامپ با عنوان راهبرد معامله قرن آغاز و اکنون با موضوع طرح ابراهیم دنبال می‌شود، در نظر دارد تا به بهانه حل مسئله فلسطین در ذیل فشار‌های امریکا و امتیازاتی که از سوی رژیم صهیونیستی و امریکا به این کشور‌ها وعده داده می‌شود، به نوعی رژیم صهیونیستی را که به اذعان سران آن سال‌های پایانی عمر خود را طی می‌کند از بن‌بست استراتژیک نجات دهند.
با اجرای این طرح امریکا و رژیم صهیونیستی تا کنون موفق شده اند روابط رژیم صهیونیستی را با برخی از کشور‌های عرب منطقه برقرار کرده، اما برقراری رابطه با عربستان در ماه‌های اخیر به طور جدی در دستور کار امریکایی‌ها قرار گرفته به گونه‌ای که در ماه‌های اخیر به طور دائم مسئولین امریکایی با سفر به عربستان و سرزمین‌های اشغالی بنا دارند به هر قیمتی روابط رژیم صهیونیستی وعربستان را برقرار کنند، چرا که رژیم صهیونیستی این روز‌ها در کنار احساس جدی تهدید از نیرو‌های مقاومت از چند جبهه بیرونی، با روند رو به رشد مقاومت فلسطین از داخل از غزه، کرانه باختری و حتی ساکنان سرزمین‌های ۱۹۴۸ مواجه شده و این در حالی است که بحران و تضاد داخلی صهیونیست‌ها در ماه‌های اخیر به اوج خود رسیده و بسیاری از سران آن فروپاشی این رژیم را قبل از رسیدن به ۸۰ سالگی مورد تاکید قرار داده اند.
معروف‌ترین اظهار نظر در خصوص احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی در هشتاد سالگی، مربوط به نفتالی بنت نخست وزیر پیشین است. بنت در یک نامه سرگشاده و مفصل با عنوان «نامه نخست وزیر بنت به اکثریت صهیونیست‌های خاموش» در سالگرد ۷۵ سالگی رژیم صهیونیستی مفصلاً به چرایی ترسش از دهه هشتاد عمر رژیم صهیونیستی می‌پردازد. در بخشی از آن نامه که مهر ۱۴۰۱ منتشر شد، آمده است: «در طول تاریخ، یهودیان دو بار در این سرزمین صاحب یک کشور مستقل و یکپارچه بودند. اولین بار به مدت ۸۰ سال یک حکومت یهودی وجود داشت و سپس به دلیل درگیری‌های داخلی تجزیه شد. بار دوم، حکومت یهودیان حدود ۷۷ سال وجود داشت و سپس به دلیل درگیری‌های داخلی، حاکمیت آن توسط رومیان از بین رفت. اسرائیل سومین دوره حکومت یهودیان است. اکنون این کشور (رژیم جعلی) در ۷۵ سالگی خود قرار دارد. همه ما در برابر این آزمون قرار داریم که آیا به عنوان یک کشور مستقل و متحد موفق خواهیم شد از دهه هشتاد عبور کنیم، یا به دلیل درگیری‌های داخلی دوباره شکست خواهیم خورد؟»
یووال دیسکین، رئیس پیشین دستگاه امنیت عمومی رژیم صهیونیستی (شاباک) نیز در مقاله‌ای که در روزنامه عبری‌زبان «یدیعوت آحارنوت» منتشر شد، ضمن هشدار نسبت به خطرات مربوط به موجودیت رژیم صهیونیستی پس از یک نسل اعلام کرد: خطراتی که موجودیت اسرائیل را تهدید می‌کند، خطرات خارجی نیست بلکه داخلی است. اگر اکنون اوضاع را سر و سامان ندهیم و الان جبران نکنیم، زمان با ارزشی را از دست خواهیم داد و ممکن است دولتمان را پس از سال‌ها و پس از یک نسل از دست بدهیم. دیسکین گفت: من درباره تهدید هسته‌ای ایران، موشک‌های حزب الله لبنان یا سلفی‌ها صحبت نمی‌کنم بلکه در خصوص تغییر و تحولات مربوط به جمعیت، تغییرات اجتماعی و اقتصادی سخن می‌گویم که ماهیت دولت‌ها را تغییر می‌دهد و پس از یک نسل تهدیدی برای موجودیت آن‌ها قلمداد می‌شود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشور‌های اسلامی و میهمانان کنفرانس وحدت با ایشان در روز ولادت پیامبر گرامی اسلام در روز ۱۱ مهرماه، با اشاره به جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم فلسطین وکینه ورزی این رژیم علیه کشور‌های مسلمان منطقه، مسئله فلسطین و غصب و بیرون راندن ملتی از خانه‌های خود و شکنجه و کشتار آن‌ها را مسئله اول چند ده سال اخیر دنیای اسلام خواندند و تأکید کردند: نظر قطعی جمهوری اسلامی این است دولت‌هایی که قمار عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را سرمشق کار خود قرار دهند، ضرر خواهند کرد چرا که این رژیم رفتنی است و آن‌ها در حال شرط‌بندی روی اسب بازنده هستند. معظم له جوانان فلسطینی و نهضت ضد غصب و ضد ظلم فلسطین را امروز سرزنده‌تر، با نشاط‌تر و آماده‌تر از همیشه دانستند و گفتند: ان‌شاءالله این نهضت به نتیجه خواهد رسید و همچنان‌که امام بزرگوار از رژیم غاصب به سرطان تعبیر کردند، این رژیم به دست خود مردم فلسطین و نیرو‌های مقاومت در کل منطقه ریشه‌کن خواهد شد.
همانگونه که اشاره شد اختلافات داخلی، دو قطبی هویتی یهودیان صهیونیست تندرو و مذهبی با سکولارها، بی ثباتی اقتصادی در دو سال اخیر در کنار راهبرد دقیق و گام به گام مقاومت در گسترش جریان‌های مقاومتی از غزه تا کرانه باختری و همچنین تهدید‌های نیرو‌های مقاومت علیه این رژیم از چند جبهه، موجب شده صهیونیست‌ها با مرور تاریخ دچار این کابوس فرو پاشی شوند. وبه همین دلیل است که این رژیم در ماه‌های اخیر با موج معکوس مهاجرت مواجه شده و بر اساس این نظرسنجی، حدود ۲ میلیون یهودی در فلسطین اشغالی به مهاجرت فکر می‌کنند، چرا که به این باور رسیده اندکه نابودی این رژیم جعلی قطعی است، نه یک رویا.

عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز چهارشنبه ۱۲ مهر

عادی سازی چرا قمار بر اسب بازنده؟
دکتر سیدعلی علوی
روز گذشته رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشور‌های اسلامی و مهمانان کنفرانس وحدت بار دیگر قمار عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را سراسر ضرر دانستند و با اشاره به اقدام برخی از حاکمان و دولت های اسلامی عادی سازی را شرط بندی بر اسب بازنده عنوان کردند.
اما ریشه های این نظر قطعی رهبر انقلاب بر چه اصولی استوار است؟
 
۱. اجماع مسلمانان بر غاصب بودن رژیم صهیونیستی 
آن چه بر اساس نظرسنجی های معتبر می توان به طور قطع درباره آن سخن گفت این است که در بین جامعه مسلمانان برخلاف اراده سیاسی برخی حاکمان جهان اسلام، رژیم صهیونیستی توسط اکثریت مسلمانان به رسمیت شناخته نمی شود. در واقع گرچه حوادثی همچون  بهار عربی و ظهور و بروز داعش و طرح های عبری- عربی همچون پیمان ابراهیم و عملیات های پیچیده رسانه ای، مسئله فلسطین را به ظاهر از اولویت نخستین جهان اسلام خارج کرده اما همچنان در بین آحاد جامعه ۲ میلیاردی مسلمانان و در بین جامعه ۴۰۰ میلیونی کشورهای عربی، رژیم صهیونیستی اشغالگر فلسطین و غاصب بیت المقدس قبله نخست مسلمانان به عنوان پاره جدانشدنی از جهان اسلام است و براین اساس در عصری  که حاکمیت ها دیر یا زود مجبورند به خواست مردم خود تن دهند، این دریافت و وجدان درونی جامعه اسلامی است که اراده خود را به رغم همه بازی های سیاسی و آرمان فروشی و ترفندهای رسانه‌ای  بر طرح های حاکمان و دولت های سازشگر تحمیل خواهد کرد.
 
۲.جبهه مقاومت مردمی  علیه رژیم صهیونیستی قوی‌تر از همیشه
در طول عمر ۷۵ ساله رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۴۸ میلادی تاکنون این ادعا را می توان مطرح کرد که جبهه مقاومت مردمی علیه این رژیم به میزان کنونی قدرتمند نبوده است. رژیمی که در مقطعی بساط دو ارتش قدرتمند عربی (مصر و سوریه) را در کمتر از ۶ روز جمع کرده بود، بیش از یک دهه است که از پس گروه های مقاومت در داخل سرزمین های اشغالی و نوار غزه بر نمی آید به گونه ای که در جنگ های متعدد در سال های اخیر مجبور به برقراری آتش بس و در مواردی تن دادن به خواسته های جبهه مقاومت شده است.
 در واقع ملتی که زمانی چشم به کمک ارتش های عربی داشت اینک دست بر زانوی خود نهاده و هسته های مقاومت را در درون سرزمین های اشغالی خود شکل داده و به رغم ۷۵ سال سرکوب سخت و بی رحمانه رژیم صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری امید به نابودی رژیمی دارد که از هیچ اقدام بازدارنده‌ای برای تثبیت ناامیدی فرو گذار نکرده اما اینک با مادرانی روبه روست که برخلاف گذشته نه تنها برای جلب کمک رهبران عرب ناله سر نمی دهند بله در شهادت فرزندان شان جشن می گیرند، زنانی که قرآن به دست و ا... اکبر گویان در برابر صهیونیست های مسلح می ایستند.
آری تاریخ نشان داده  چنین ملتی که این چنین بر سر آرمان خود امید به پیروزی دارد و بر ظرفیت های درونی خود اتکا کرده، دیر یا زود حتی بدون حمایت خارجی اراده خود را تحمیل خواهد کرد و پیروز خواهد شد. 
 
۳.رژیم صهیونیستی بیش از هر زمانی در مرز فروپاشی داخلی
اگرچه توطئه شکل گیری رژیم نژاد پرست صهیونیستی را باید از قبل از سال های ۱۹۴۸ میلادی جست و جو کرد اما آن چه عیان است  حداقل در صد سال اخیر همه ابرقدرت ها چه انگلستان به عنوان استعمار پیر و چه در زمان جهان دو قطبی، آمریکا و شوروی؛ همه و همه در شکل گیری و حمایت از اسرائیل اتفاق نظر داشته اند و به شکل های مختلف اعم از اقتصادی، علمی، نظامی و سیاسی  از آن حمایت کرده اند تا ملتی جعلی از نژادهای مختلف در قلب دنیای اسلام شکل بگیرد، رژیمی که اگرچه در ارزیابی ظاهری یکی از کشورهای پیشرفته در تولید علم و فناوری و دانش و کشاورزی و دامداری و ثبات اقتصادی و توسعه های نظامی است اما همه این ها که در این سال ها به مدد حمایت های سرمایه داری یهود و نظام سلطه شکل گرفته، بر بستری از شکاف های سیاسی و اعتقادی و نژادی بنا شده، شکاف هایی که بیش از هر زمان دیگری در ۷۵ سال گذشته آبستن التهابات و تشتت است. یهودیانی که اینک پس از ۷۵ سال به رغم تلاش(جنایت) نسل گذشته شان همچنان باید برای سرزمینی که متعلق به دیگری است، بجنگند. جوانانی که پس از گذشت ۷۵ سال جنگ میدانی و رسانه ای، خود را بیش از آن که اسرائیلی بدانند، لهستانی و روسی و آفریقایی و آمریکایی و آلمانی... می‌دانندو جامعه ای که به شدت دچار افراط و تفریط های دینی و فرقه ای شده که به سختی اجزای خود را می تواند تحمل کند. براین اساس است که جامعه شناسان سیاسی شرایط جامعه رژیم صهیونیستی را جامعه در حال فروپاشی از درون ارزیابی می کنند.
 کوتاه سخن این که وقتی  سه مولفه ای را که  به اختصار به آن اشاره شد، در کنار برخی خلقیات قوم یهود می گذارید، این جمع بندی را می توان داشت که شاید برای پایان رژیم صهیونیستی لازم نباشد تا ۲۰۴۰ صبر کرد  و در واقع براساس این واقعیت هاست که طبیعتا ارتباط و عادی سازی با رژیم نژادپرست و غاصبی که رو به اضمحلال است، برای حاکمان و دولت هایی که حتی آحاد افراد کشورشان مخالف عادی سازی هستند، قمار بر اسب بازنده ای است که شاید  80 سالگی خود را هم نبیند.
عناوین اخبار روزنامه شرق در روز چهارشنبه ۱۲ مهر

غرامت جنگ و راه‌های نرفته

حمیدرضا اکبرپور

در روزها و حتی ماه‌های اخیر، بار دیگر مقوله اخذ غرامت از عراق به دلیل شروع جنگ هشت‌ساله علیه ایران به موضوع داغ رسانه‌ای تبدیل شده است. حتی در محافل آکادمیک هم بحث تطبیق‌سازی رویدادهای جنگ با مفاهیم حقوق بین‌الملل مطرح و مورد استقبال واقع شده است. کما‌اینکه همین مقوله غرامت به موضوع برخی از مقالات علمی در پژوهش‌های دانشگاهی تبدیل شده است. در همین زمینه، مطلبی در روزنامه «شرق» و به قلم دکتر علی مندنی‌پور منتشر و بر لزوم اخذ غرامت از حکومت جدید عراق تحت عنوان اصل جانشینی دولت‌ها تأکید شد. بدون شک این خواسته بسیاری از مردم و به‌ویژه مناطق جنگ‌دیده ایران است تا آنچه را حق بلامنازعشان است از کشور متجاوز طلب کنند؛ اما در این میان واکاوی دلایل عدم توسل ایران به ابزارها و نهادهای بین‌المللی برای احقاق حق خود می‌تواند تا حدودی راهگشا باشد که چرا عملا ایران در این مورد ناتوان از اقدام مؤثر است.

برای اخذ غرامت از کشور متجاوز، دو راه اصلی وجود دارد. راه اول از طریق تشکیل کمیسیون غرامت در سازمان ملل است، مانند آنچه در مورد کویت رخ داد و عراق موظف به پرداخت خسارت چند‌ده‌میلیاردی شد. ایران برای این امر نیازمند قطع‌نامه‌ای در شورای امنیت و البته اعمال فشار قدرت‌های جهانی برای ضمانت اجرای آن است که عملا نه امروز بلکه در طول بیش از چهار دهه، هیچ‌وقت این همراهی در شورای امنیت وجود نداشته است. در بند ششم قطع‌نامه ۵۹۸ نیز فقط به ذکر تعیین مسئولیت منازعه به هیئت بی‌طرف اشاره شده بود. البته این هیئت بعدتر و در گزارشی، عراق را مسئول شروع جنگ قلمداد کرد، ولی شورای امنیت اقدام خاصی را تحت قالب قطع‌نامه برای تشکیل کمیته و صندوق غرامت انجام نداد. آنچه مشخص است این است که این مسیر ماهیتی سیاسی دارد که ملزومات خود را می‌طلبد.

اما راه دوم‌ ماهیت حقوقی دارد و آن توسل به دیوان بین‌المللی دادگستری است. مسئله اول در این باب، مبنای صلاحیت دیوان است. در این زمینه شک و شبهه بسیاری وجود دارد، اما برخی مبنای صلاحیتی را منبعث از معاهده حل‌‌و‌فصل مسالمت‌آمیز اختلافات بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق مصوب ۱۹۳۷ میلادی می‌دانند. بااین‌حال، فارغ از این اشکال ابتدایی که می‌تواند مؤثر هم واقع شود، مسئله ضمانت اجرائی رأی دیوان هم بسیار درخور تأمل است؛ به این صورت که حتی اگر دیوان رأی خود را در باب حقانیت ایران برای اخذ غرامت صادر کند، معلوم نیست دولت عراق میلی به پرداخت چند‌صد میلیارد دلار داشته باشد. آن‌وقت تکلیف ایران در مقابل تمرد عراق در جهت اجرای رأی دیوان، توسل به شورای امنیت است که نتیجه حاصل از آن همان می‌شود که در بند پیشین ذکر شد. 

درواقع این راه‌حل حقوقی نیز درنهایت به ضمانت اجرائی سیاسی لازم دارد. البته ذکر این نکته ضروری است که اهمیت رأی دیوان در آشکارسازی حقانیت و توان بالقوه آن در باب پیشبرد منویات دولت محق در جامعه بین‌المللی انکارناپذیر است.

پس به‌طور کلی عدم توانمندی ایران در اخذ و حتی درخواست غرامت را باید در گستره مسائل سیاسی و راوبط حاکم بر عرصه بین‌المللی جست. ایران همواره در سال‌های پس از جنگ، با قدرت‌های مسلط در شورای امنیت در جدال بوده است. این جدال در سال‌های آغازین قرن بیست‌و‌یکم با پرونده اتمی ایران بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر شد و ماحصل آن هزاران تحریم بین‌المللی و یک‌جانبه بود. با وجود برجام، تحریم‌های بین‌المللی برداشته شد، ولی تحریم‌های یک‌جانبه اما ثانویه غربی‌ها همچنان پابرجاست. در این شرایط و با این مختصات، عملا راه دریافت غرامت از طریق مجاری بین‌المللی بسیار دشوار است. کما‌اینکه در موارد پیش‌پا‌افتاده‌تری مانند قضیه طلب شش میلیارد دلاری ایران از کره، این امر چندین سال به درازا کشیده شد تا هم‌اکنون که به سرانجام رسیده است. بر همین اساس، قاعدتا اخذ غرامت چند‌صد میلیاردی و وصول آن، امری محال به نظر می‌رسد؛ چرا‌که هدف تحریم‌های کنونی، به‌طور مشخص تحدید منابع مالی ایران است.

از سوی دیگر، روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران نیز مانند مانعی دیگر عمل می‌کند. در موقعیتی که ایران در چنبره تحریم‌ها قرار دارد، عراق به‌عنوان یکی از معدود گریزگاه‌های تحریمی است که بسته‌شدن آن ضربه بزرگی به اقتصاد ایران وارد می‌آورد. علاوه بر این، عراق بازار بزرگی برای کالاهای ایرانی است. از بعد سیاسی نیز به‌ویژه بعد از اعتراضات مردمی در عراق، حساسیت‌هایی برای نفوذ ایران شکل گرفت که البته تا حدود زیادی کم‌رنگ شده است، اما ظهور مجدد مسئله غرامت می‌تواند به آن دامن بزند و نفوذ ایران را در عرصه سیاسی عراق به چالش بکشد. 

بدون شک برخی دول منطقه‌ای رقیب ایران در حوزه عراق نیز بر آتش آن می‌دمند. در کنار دلایل اقتصادی و سیاسی، ارتباط گسترده فرهنگی-مذهبی میان دو ملت نیز در کم‌رنگ‌شدن مسئله غرامت بی‌تأثیر نیست.

در مجموع به نظر می‌رسد ایران در موقعیت کنونی، از یک سو با توجه به نوع ارتباط چالشی که با قدرت‌های مسلط جهانی دارد و از سوی دیگر با توجه به نوع ارتباط خاص و پیچیده‌ای که با دولت عراق دارد، نه‌تنها در مورد طی روند و اخذ غرامت بلکه حتی برای درخواست آن نیز با معذوریت‌هایی مواجه است که همین امر سبب شده تا اقدام روشن، هدفمند و مؤثری از سوی ایران صورت نگیرد.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز چهارشنبه ۱۲ مهر

سعودی‌ها به کجا می‌روند؟!

 سعدالله زارعی
با کنار هم قرار دادن پاره‌ای خبرها، درمی‌یابیم که مثلث آمریکا، رژیم اسرائیل و دولت سعودی دست‌اندرکار فعال‌‌سازی دوباره ماشین عادی‌‌سازی عربی - اسرائیلی است و به نظر می‌آید مقدمات آن 
تا حد زیادی طی شده است. حرف‌های ضد و نقیض مقامات سعودی هم ضمن آنکه نگرانی آنان را از واکنش مسلمانان نشان می‌دهد، این احتمال را قوت می‌بخشد که برای ورود به این چرخه متقاعد شده‌اند. این در حالی است که هیچ‌کدام از آنچه که از سوی عربستان به‌عنوان شرط یا پیش‌شرط عادی‌‌سازی با رژیم جنایتکار مطرح شده بود، تحقق پیدا نکرده است. ظاهراً از سوی سعودی سه شرط مطرح شده بود؛ یکی روابط راهبردی نظامی میان عربستان و آمریکا، دیگری موافقت و همراهی آمریکا و رژیم‌ صهیونیستی با هسته‌ای شدن عربستان و سوم پذیرش طرح دو دولتی از سوی رژیم اسرائیل درخصوص این موضوع نکته‌هایی وجود دارد: 
1- عادی‌‌سازی با رژیم جنایتکار و غاصب اسرائیل از سوی کشورهای عربی یا غیربومی مسلمان قطعاً خیانتی بزرگ به جهان اسلام است؛ چرا که موقعیت آنان را در برابر دشمنان‌شان به خطر می‌اندازد. از این‌رو باید گفت عادی‌‌سازی با دشمن اسلام یک امر قابل تجزیه نیست به‌گونه‌ای که هر جزء جهان اسلام بگوید براساس نگرش‌ها و مصالح خود در این خصوص تصمیم می‌گیرد. هرکس با دشمن ارتباط می‌گیرد و به‌خصوص با او عادی‌‌سازی می‌کند به همه مسلمانان ضربه زده است و از این‌روی باید در انتظار واکنش شدید مسلمانان در هر نقطه‌ای باشد. دولت سعودی اگر با رژیم غاصب عادی‌‌سازی کرد، روابط عادی خود با مسلمانان را به خطر ‌انداخته است و نباید گمان کند دست زدن به چنین اقدامی کم‌هزینه خواهد بود. به دلیل جایگاه خاص دو شهر ویژه مکه و مدینه و وجود کعبه، عربستان وضع متفاوتی از کشورهایی مثل بحرین، امارات و مراکش دارد و عقوبتی که در انتظار آن است با بقیه متفاوت می‌باشد. 
2- فلسطین قابل تقسیم و تجزیه هم نیست. فلسطین یک سرزمین است با حدود 28 هزار کیلومتر مربع مساحت و قابل تفکیک به دو بخش یهودی و فلسطینی نیست. از این‌رو جهان اسلام زیربار طرح دو دولتی و سپردن سرزمین‌های 1948 به رژیم صهیونیستی نمی‌رود. تجربه هم نشان داده که هر تنزلی، تنزل‌های پی‌در‌پی را به دنبال می‌آورد، کما اینکه هر تنزل‌کننده‌ای به تنزل‌های بیشتر 
تن می‌دهد. در این حوزه ما شاهدیم که وقتی اولین تنزل توسط مصر روی داد، تنزل اردن را در پی داشت و تنزل اردن شروع روابط پنهان دولت‌های عربی به ظاهر مخالف کمپ دیوید و وادی عربه با رژیم اسرائیل را  سبب شد و روابط پنهانی دهه 1360 به بعد به خیانت جمعی اسلو و مادرید به آرمان فلسطین و دوشقه شدن این سرزمین انجامید و خیانت دهه 1370 اسلو به سرکوب بیشتر فلسطینیان تبدیل شد و در نهایت این قطار خیانت به طرح ابراهیم رسید و چند دولت عربی رسماً پای ورقه خیانت کامل به فلسطین و در واقع خیانت به جهان اسلام را امضا کردند. اما با همه این بحث‌ها، عادی‌‌سازی احتمالی دولت عربستان سعودی با رژیم صهیونیستی یک «خیانت ویژه» به حساب می‌آید؛ چرا که این خیانت دیوارهای دفاعی جهان اسلام را دچار آسیب می‌کند و از این رو آمریکا و رژیم اسرائیل فشار متمرکزی را متوجه عربستان کرده‌اند. 
3- روابط میان کشورهایی نظیر عربستان و امارات با اسرائیل از اول پیدایی این رژیم پلید وجود داشته است. کمااینکه پیش از تشکیل عربستان سعودی در سال 1931 و پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948، بنیانگذار دولت سعودی - ملک عبدالعزیز - با آژانس یهود ارتباط داشته و بعد از صدور اعلامیه خیانت‌بار بالفور، تأسیس دولتی یهودی در فلسطین را حق یهودیان اعلام می‌کند. از آن زمان این ارتباط وجود داشته و هر زمان مبارزه فلسطینی‌ها علیه رژیم غاصب به نتیجه نزدیک می‌شده، پادشاهی سعودی وارد شده و با وعده‌های دروغین، فلسطینی‌ها را آرام کرده و برای ادامه حیات اسرائیل زمان گرفته است. 
در زمان سقوط دولت عبدربه منصور‌هادی و تسخیر پایتخت یمن توسط کمیته‌های مردمی، علی‌رغم آنکه دست‌اندرکاران سفارت عربستان و امارات در یمن، اسناد سری و محرمانه داخل ساختمان‌های دیپلماتیک این دو کشور را از بین بردند، سندی از سفارت امارات به دست نیروهای کمیته‌های مردمی افتاد که در آن یک معاون وزیر اسرائیلی به علی عبدالله صالح رئیس‌جمهور وقت یمن می‌گوید من از سال 1980/ 1360 در ابوظبی - پایتخت امارات - مستقر بوده‌ام. این تاریخ نزدیک به زمان کنفرانس سازش کمپ دیوید است و نشان می‌دهد در آن سال به غیر از مصر جمعی از دولت‌های عربی به سمت روابط با رژیم غاصب رفته و در عین حال ژست مخالفت با برقراری رابطه گرفته بوده‌اند. این به آن معناست که عادی‌‌سازی خود به خود موضوع جدیدی نیست، آنچه جدید است رسمیت دادن به این رابطه کهنه است که به‌شدت مورد نیاز رژیم غاصب به دلیل شرایط شکننده‌ای که با آن مواجه است، می‌باشد. یعنی اگر برقراری رابطه دولت‌هایی نظیر امارات با رژیم غاصب در دهه 1360 سبب گسترش نفوذ صهیونیست‌ها گردید، عادی‌‌سازی امروز این رابطه، اقدامی برنامه‌ریزی شده است که با هدف احیاء رژیم فرسوده و رو به اضمحلال صورت می‌گیرد. این اقدام در واقع سرمایه ارزشمند جهان اسلام که از رهگذر مقاومت در برابر دشمنان به دست آمده را در معرض آسیب قرار می‌دهد. بنابراین این عادی‌‌سازی یک اقدام دیپلماتیک تحت اختیار این دولت و آن دولت نیست، دشمنی با مسلمانان و هجوم به سرمایه‌ای است که مسلمانان با بذل‌جان و علی‌رغم وجود دولت‌های خیانتکار در برخی از کشورهای عربی به دست آورده‌اند. 
4- عادی‌‌سازی با رژیم صهیونیستی حتماً با واکنش شدید مواجه می‌شود همین دو روز پیش یک منبع غربی از یک نظرسنجی خبر داد که مخاطب آن شهروندان سعودی بودند. براساس داده‌های این نظرسنجی 86 درصد مردم عربستان با هرگونه همکاری میان دولت‌های عربی و رژیم اسرائیل مخالفت کرده بودند. جالب این است در سال 1399 که میان ابوظبی و تل‌آویو عادی‌‌سازی صورت گرفت، مخالفت شهروندان سعودی 77 درصد بود. حالا 77 درصد مخالف عربستانی به 86 درصد رسیده است. این یعنی روند مخالفت با عادی‌‌سازی در فاصله زمان آغاز این حرکت تا امروز رو به شدت بوده است. کما‌اینکه صحنه‌های مخالفت شدید تماشاچیان بازی‌های جام جهانی فوتبال قطر با خبرنگاران عبری هم عمومیت و استثنا ناپذیری مخالفت مسلمانان با رژیم غاصب را نشان می‌دهد. تأثیر این مخالفت روی دولت سعودی چیست؟ ممکن است تصور شود دولت‌های امارات، عربستان و... که مردم‌سالار نیستند و متکی به آراء نمی‌باشند، آسیبی از این مخالفت‌ها نمی‌بینند و این آسیب‌ها در جایی است که پای صندو‌ق رأی در میان باشد. ولی واقعاً این‌طور نیست. اتقافاً اگر دامنه مخالفت به کم و زیاد شدن رأی در پای صندوق محدود باشد، تحمل آن برای یک دولت چندان دشوار نیست. واکنش مردمی می‌تواند هر روز حادثه‌ای را در ریاض، ابوظبی و... پدید آورد. علاوه‌بر آن وجود سازمان‌های انقلابی در سطح منطقه و امکان سریع شکل‌گیری گروه‌های مقاومت مردمی نظیر گروه جوان «عرین الاسود» در کرانه باختری، می‌تواند یک دردسر دامنه‌دار را برای دولت‌هایی که به اسلام و مسلمین خیانت کرده‌اند، به وجود آورد. به این هم باید اضافه کرد که در کشورهای منطقه مثلاً در عراق، گروه‌های شناخته‌ای هستند که می‌توانند گروه‌های مقاومت را در کشور دیگری میزبانی و پشتیبانی نمایند و پدیدآورنده‌ وضعیتی باشند. کما اینکه امروز حملات سایبری که منشأ و مبدأ آن در اکثر مواقع قابل شناسایی نیست، یک تهدید اساسی برای عادی‌‌سازی عربی - اسرائیلی به حساب می‌آید. بنابراین اگر دولت سعودی و دولت‌های مشابه درصدد دستیابی به امنیت پایدار هستند، این امنیت از طریق برادری میان آنها و ملت‌های مسلمان و جریانات مقاومت به‌دست می‌آید نه از طریق اتصال و ارتباط با دشمنان اسلام و مسلمین که ناتوانی و رو به زوال بودن آنان به اثبات رسیده است و به قول رهبر معظم انقلاب در دیدار دیروز کارگزاران نظام با ایشان«دولت‌هایی که قمار عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را سرمشق کار خود قرار دهند، ضرر خواهند کرد. آنها در حال شرط‌بندی روی اسب بازنده هستند».
 
روزنامه رسالت

اروپا حق شرط گذاری ندارد

حنیف غفاری

سران سه کشور اروپایی آلمان، انگلیس و فرانسه این روزها سیگنال‌های خاصی در قبال احیای برجام مخابره می‌کنند. آن‌ها  (تروئیکای اروپایی)در جریان برگزاری نشست مجمع عمومی شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز چندین بار در مواضع ظاهری خود از اهمیت و جایگاه برجام و لزوم احیای آن سخن به میان آوردند. انریکه مورا، نماینده ویژه اتحادیه اروپا در مذاکرات هسته‌ای نیز مدعی شد که جایگزینی برای توافق هسته‌ای با ایران وجود ندارد. با همه این اوصاف، موضع‌گیری سلبی اخیر تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و استمرار بازی دوگانه آن‌ها در تعامل با واشنگتن و تل‌آویو  ، نشان می‌دهد اروپائیان هنوز از نگاه معامله گرایانه و دلالانه خود در قبال مذاکرات احیای برجام فاصله نگرفته‌اند. در چنین شرایطی دلیلی در خصوص وارد ساختن جدی‌تر اروپائیان به معادلات احیای برجام یا حتی انعقاد تفاهم‌های جایگزین از سوی دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان وجود ندارد. 

پارادوکس‌های رفتاری اروپائیان در قبال احیای برجام ، ریشه در دو سال اخیر ندارد و مدت‌هاست تروئیکای اروپایی بازی در میان تناقضات هدفمند را به چارچوب اصلی بازی خود تبدیل کرده‌اند. اکنون ، اروپا از یک‌سو به سال ۲۰۲۰ میلادی بازگشته است ، جایی که جوزف بورل ،مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا مدعی شده بود : « اتحادیه اروپا در مناقشه میان ایران و آمریکا بین دو طرف مردد مانده، نوشته اروپا باید بتواند از منافع خودش در برابر اقدامات تحمیلی از بیرون، دفاع کند. ما باید همه تلاش‌ها را به‌منظور جلوگیری از بروز یک درگیری خطرناک به‌کارگیریم و بستر مذاکرات جدیدی را فراهم کنیم که برجام را احیا می‌کند.»
اما بازیگران اروپایی در سال گذشته( ۱۴۰۱)، باهدف حمایت از اغتشاشات عملا اصل مذاکرات را زیر سؤال برده و حتی احیای برجام را اقدامی عبث و بیهوده قلمداد کردند. فرصت سوزی
صورت گرفته از سوی تروئیکای اروپایی و متعاقبا بازگشت آن‌ها به نقطه اولیه بازی، قطعا نباید به معضلی در دستیابی به منابع ملی ما تلقی گردد. 

مسئولیت این تناقضات و البته تبعات  و هزینه‌های آن متوجه اروپائیان است و رویکرد  کشورمان در این معادله قطعا تابعی از اخم و لبخند ماکرون و اولاف شولتس و حتی جوزف بورل نبوده و نخواهد بود. 
اروپائیان جهت احیای توافق هسته‌ای، مسیر زیادی در پیش دارند که مهم‌ترین آن‌ها، پذیرش رسمی عدول بروکسل از بیانیه ۱۱ ماده‌ای اروپا ( پس از خروج ترامپ از برجام)، خروج از نقش واسطه گرایانه و دلال محور ، پذیرش تضمین‌ها و 
راستی آزمایی های ضروری در پروسه احیای توافق هسته‌ای  و عدم ادغام دغدغه‌های فرا متنی غرب در متن مذاکرات می‌باشد. اگر اروپائیان به این بایسته‌ها و پیش‌شرط‌ها تن ندهند،نمی‌توانند انتظار پذیرش بازی تاکتیکی و چندمنظوره خود از سوی جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند.یکی دیگر از موضوعاتی که باید در تشریح بازی خاص اروپائیان در پروسه احیای توافق هسته‌ای مورد تحلیل قرار گیرد، تعارض دیپلماسی آشکار وپنهان در اروپاست. اگرچه به‌طور طبیعی میان دیپلماسی آشکار و پنهان هر یک از بازیگران حوزه روابط بین‌الملل تفاوت و فاصله‌ای وجود دارد، اما این فاصله در اروپا بسیار پررنگ است! 

مقامات اروپایی ازجمله جوزف بورل و انریکه مورا، بارها در مواضع غیررسمی خود، ایران را بابت خروج یک‌جانبه آمریکا از توافق هسته‌ای و عدم تعهدپذیری اروپائیان در تأمین منافع اقتصادی کشورمان محق دانسته و ناظر بر همین مسئله، مطالباتی دال بر لزوم ارائه تضمین‌های فنی و اعتباری از سوی واشنگتن در روند احیای برجام  پذیرفته‌اند اما زمانی که پای دیپلماسی رسمی و اعلام مواضع نهایی(و تعیین‌کننده) به میان می‌آید، شاهد شکل‌گیری معادله جدید و دیگری بوده‌ایم. کشورمان طی دو سال اخیر به‌وضوح نشان داده است که احیای صوری برجام و عدم رفع عملیاتی تحریم‌ها را برنمی‌تابد و متعاقبا تعارضات رفتاری و گفتاری واشنگتن و تروئیکای اروپایی را نیز نخواهد پذیرفت. این قاعده در برهه کنونی نیز بدون هیچ‌گونه کم و کاستی نسبت به گذشته جاری است.

روزنامه وطن امروز
 
فرجام معامله با صهیون
نویـد مؤمـن
حضــرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در خجسته زادروز باسعادت پیامبر اعظم صلی‌الله علیه‌وآله و حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام، با تأکید بر اینکه راه مقابله با دخالت آمریکا و قدرت‌های زورگو، اتحاد کشورهای اسلامی و اتخاذ خط‌مشی واحد در مسائل اساسی است، فرمودند: «قمار عادی‌سازی روابط با رژیم حقیر صهیونیستی مانند شرط‌بندی روی اسب بازنده، محکوم به باخت است، چراکه نهضت فلسطین امروز سرزنده‌تر و آماده‌تر از همیشه است و رژیم غاصب، رفتنی و در حال مرگ است». 
یک- واقعیت امر این است که پروسه عادی‌سازی روابط برخی کشورهای منطقه با رژیم اشغالگر صهیونیستی از ۲ جنبه گفتمانی و راهبردی قابل فحص و بررسی است. در جنبه گفتمانی، شاهد تعارض مطلق ۲ گفتمان مقاومت و سازش با یکدیگر هستیم؛ مقاومتی که خاستگاه آن آموزه‌های فطری، انسانی، دینی و اخلاقی بوده و تسلیم‌پذیری در برابر یک دشمن اشغالگر را مترادف با شکست ذاتی و ذلت‌بار قلمداد می‌کند. در مقابل، گفتمان سازش اساسا خاستگاهی غیرارزشی و غیرفطری دارد که عامدانه از سوی غرب و طرفداران این گفتمان، در قالب یک رویکرد رئالیستی و واقع‌گرایانه معرفی و ترویج می‌شود. از زمان تاسیس رژیم جعلی صهیونیستی تاکنون، واشنگتن، تل‌آویو و بازیگران اروپایی هزینه‌های هنگفتی را در راستای ترویج و تثبیت گفتمان سازش در نظام بین‌الملل، بویژه جهان اسلام صرف کرده‌اند؛ از مترادف‌سازی صهیونیسم‌ستیزی با یهودستیزی تا خلق بحران‌های مزمن امنیتی در منطقه از طریق تاسیس القاعده و داعش.  
دو- پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، گفتمان مقاومت تبدیل به یک منظومه بسیط با متعلقاتی گسترده شد و حتی دامنه تاثیرگذاری آن از جهان اسلام نیز فراتر رفت. تن ندادن به ظلم آشکار یک اشغالگر و تسلیم نشدن در برابر قرائت‌های انحرافی رئالیست‌ها و نئورئالیست‌ها در جهان سیاست، خروجی همین گفتمان پویاست. رشد تصاعدی گروه‌های حامی مقاومت در منطقه و جهان و در مقابل، تشدید منازعات درون‌گفتمانی صهیونیست‌ها و طرفداران سازش با اسرائیل، بیانگر حقیقتی است که رسانه‌های غربی و صهیونیستی قدرت انکار آن را ندارند.  
در نگاه راهبردی نسبت به مساله عادی‌سازی روابط کشورهای مسلمان و رژیم اشغالگر قدس نیز شاخصه‌هایی وجود دارد که چینش آنها در کنار یکدیگر، پیام سقوط و اضمحلال صهیونیسم را به گونه‌ای بارز به افکار عمومی دنیا مخابره می‌کند. کابینه قبلی رژیم اشغالگر قدس (کابینه بنت - لاپید) عملا زیر قول خود به اعراب زودباور درباره پایبندی به  طرح ۲ دولتی و عقب‌نشینی از کرانه باختری زد و موضوع  احقاق حقوق اولیه آوارگان فلسطینی را نیز کاملا نادیده انگاشت و کابینه فعلی رژیم تروریست صهیونیستی (کابینه ائتلافی نتانیاهو) حتی چند گام نیز فراتر رفته و شهرک‌سازی درکرانه باختری، اخراج اعراب از اراضی اشغالی، یهودی‌سازی قدس، رد طرح ۲ دولتی و فراتر از آن، ابراز تمایل درباره اشغال بخش‌هایی از کشور اردن را چاشنی طغیان و اشغالگری خود ساخت. در چنین شرایطی مذاکره با صهیونیست‌ها بر سر عادی‌سازی روابط، مصداق توأمان جهالت و خیانت است. 
سه - شاید برخی بازیگران عرب مانند بن‌سلمان تصور کنند عادی‌سازی روابط با رژیم اشغالگر قدس، منجر به ایجاد حاشیه‌ای امن برای آنها در برابر صهیونیست‌ها و در نهایت، دور ماندن آنها از توطئه‌های این رژیم خواهد شد! در این میان برخی موارد و متغیرهای دیگر نیز خودنمایی می‌کند؛ مانند وعده‌های نسیه‌ای که سعودی‌ها از تل‌آویو و واشنگتن درباره موافقت کلی این ۲ با تبدیل عربستان به کشوری هسته‌ای گرفته‌اند. به نظر می‌رسد زرق و برق برخی پروژه‌های پیش‌ساخته در شهر مدرن نئوم، بیش از اندازه ذهنیت و محاسبات ولیعهد خوش‌خیال سعودی‌ها را هدف قرار داده است! تمام امتیازاتی که بن‌سلمان تصور می‌کند در ازای چشم‌پوشی از حقوق و مطالبات فلسطینیان و خیانت به آرمان آزادی قدس می‌تواند از تل‌آویو دریافت کند، سرابی بیش نیست. حد و مرزی که دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان آمریکا یا لیبرال‌ها و محافظه‌کاران صهیونیست برای بازی و قدرت مانور منطقه‌ای و بین‌المللی عربستان قائل هستند، هرگز چیزی نیست که در ذهن کودک مقامات سعودی نقش بسته است. در آمریکا و اراضی اشغالی  یک استراتژی کلان تحت عنوان «مهار مهره‌ها» یا «مهار متغیرهای وابسته» خودنمایی می‌کند که وفق آن، بازیگرانی که تن به بازی در زمین واشنگتن و تل‌آویو می‌دهند، دارای «محدودیت بازی» و حتی «تاریخ مصرف نهایی» خواهند شد. بن‌سلمان شاید زمانی متوجه بازی شود که سازمان‌های سیا و موساد حتی از فاز محدودسازی بازی وی نیز خارج شده و پشت پرده، مشغول تعیین تاریخ دقیق حذف وی از معادلات قدرت باشند. نتیجه بازی در زمین بازیگر اشغالگر و بی‌تعهدی که نابودی آن قطعی است، چیزی جز شکست و حذف نیست.
منبع: بصیرت

ارسال نظرات