- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
دوشنبه ؛ 24 آذر 1404 
«مردم» و سیاستمداران
سیدجواد میری
واژه «مردم» یکی از کلیدواژههای سیاستمداران است. یعنی سیاستمدارن برای مدیریت افکار عمومی و تحمیل ایدهها و گرایشهای خودشان از واژهی مردم استفاده میکنند و آن را به امر اجتماعی تبدیل میکنند.
اینکه سیاستمداران درباره علایق و خواستههای مردم به صورت عام حرف میزنند، اگر یک جامعهشناس دربارهی امر اجتماعی صحبت کند، او در حقیقت از مفهومی به نام طبقه استفاده میکند، مثلاً میگوید «ایدههای محوری طبقه متوسط در چند سال گذشته در تهران این گونه است» و از مفاهیمی استفاده میکند که قابل سنجش باشد و امر اجتماعی را در ذیل امر سیاسی، ایدئولوژی و یا کلان قرار ندهد.
مفهوم مردم در ادبیات علوم اجتماعی چندان نمیتواند قابل استفاده باشد، برای مثال یک جامعهشناس نمیگوید مردم این مطالبه را دارند و یا ذائقهی آنها این است و مردم این گونه فکر میکنند.
در هر جای دنیا دیدید که مثلا گفتند مردم آمریکا حرفشان فلان چیز است یا ملت بزرگ ایران این خواسته را دارد.
در اینجا بدانید امر سیاسی در تلاش است تا چارچوب کنشها و عاملیت اقشار گوناگون ملت را ذیل امر سیاسی قرار دهد. یعنی یک امر اجتماعی ذیل امر سیاسی صورتبندی شود.
مثلا اگر طبقه کارگر به نوعی خودآگاهی برسد، ببینید روزی ده ساعت کار میکند و دخل و خرج او با هم تطابق ندارد، بعد نوعی خودآگاهی طبقاتی در آنها ایجاد میشود.
در آن زمان مطالبات مدنی آنها جهتدار میشود و در این صورت به جای اینکه ضعف حاکمیتها را نشانه بروند، تلاش میکنند در برابر سرمایهداران و شبکههای سرمایهداری یک تشکلی ایجاد کند.
مثل سندیکای کارگران تا با آن بتواند در برابر تشکل سرمایهدارن حق و حقوق مدنی خود را در نسبت به حقوق ماهانه، بیمه، شرایط استخدام بهدست بیاورند. در دولتهایی که تشکلها را تضعیف میکند تا بهنوعی جامعه را مدیریت کنند.
با یک خطر بزرگتر روبرو میشوند، وقتی تلاش میشود در طبقات خودآگاهی ایجاد نشود، وقتی این طبقات نتوانند تشکلهای مدنی داشته باشند، در یک بزنگاههایی به این سمت میروند که حاکمیت را اسقاط کنند، به جای اینکه مدیری یا مسئولی را عوض کنند. در جوامعی که به آنها اجازهی تشکلیابی را میدهید، این انجمنها به عنوان سپری میان مردم و حاکمیت میتوانند چانهزنی و مذاکره کنند. در چنین جامعهای مردم میتوانند زبان داشته باشند.
ساختار جامعه هم بهگونهای است که میان همهی مردم همسانسازی وجود ندارد، یعنی همهی ما یک طبقه نیستیم. به دلیل زیرساختهای تولیدی و اقتصادی و روشهای توزیع ثروت و درآمد جوامع کنونی طبقاتی هستند.
دولت به عنوان یک نهاد ساماندهنده در جامعه باید برآیند نیازهای طبقات فرودست هم باشد و تلاش کند اختلاف طبقاتی را از طریق تبعیضهای ایجابی تا حدودی برطرف کند. یعنی خدمات حملونقل عمومی، بهداشت و آموزش را بهبود ببخشد.
فقط جاده نسازد تا ماشینهای لاکچری از آن استفاده کنند و دانشآموزان فقیر بتوانند در مدارس خوب درس بخوانند تا حس مشترکی ایجاد شود. همبستگی صرفا به عنوان گفتار درمانی نباید باشد.
اینکه همش بگویند ما ملت یکپارچه هستیم، وقتی به خانه برویم، آیا سفره همه ما به یک اندازه است. اصلا بعضیها شاید سفره نداشته باشند.
زمانی میتوانیم بگوییم مردم ما به ازای واقعی دارد که وقتی دولت از اینکه ایران ملک مشاع همه است، صحبت میکند، در آن صورت مردم این را حس کنند و به منابع آن دسترسی داشته باشند و دولت باید با تبعیضهای ایجابی آنها را در دسترس همه قرار دهد.

استانداردهای دوگانه غرب
محمدمهدی ایمانیپور
رهبر معظم انقلاب اسلامی در خجسته سالروز ولادت باسعادت پیامبر اکرم صلیا... علیه و آله و حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام، احساس خطر قدرتهای زورگو از تعالیم قرآن کریم را علت طراحیهای آنها برای اهانت به این کتاب الهی خواندند. معظم له در اینخصوص تاکید کردند: «آیا در کشورهایی که به بهانه آزادی بیان اجازه اهانت به قرآن داده میشود، اجازه تعرض به نمادهای صهیونیستی را هم میدهند؟ با چه زبانی از این روشنتر میتوان اثبات کرد که اینها تحت سلطه صهیونیستهای ظالم، جنایتکار و غارتگر دنیا هستند.»
درخصوص فرمایشات ارزشمند رهبر معظم انقلاب، نکات مهمی وجود دارد که لازم است مورد توجه و تحلیل قرار گیرد:
دومین نکته، مربوط به تعارضات هدفمند و استانداردهای دوگانه در غرب بر سر توهین به ارزشهاست. در این منظومه آزاردهنده، انتقاد از صهیونیسم و ماهیت ظالمانه، اشغالگرایانه و دهشتناک آن به مثابه یهودستیزی یاد میشود و به امری ضروری و مورد وفاق سوسیالدموکراتها و محافظهکاران اروپایی تبدیل میگردد! تا جایی که، دستگاههای تبلیغاتی و دولتی غرب صراحتا یک مسلک اشغالگرایانه را تبدیل به یک خطقرمز خود میکنند! در مقابل، توهین به آخرین کتاب آسمانی که دعوت به خردورزی، عدالت و نوعدوستی میکند و قاعدتا باید یک خط قرمز غیرقابل انکار و مطلق محسوب گردد، تبدیل به امری مباح کرده و تفاسیر وارونه و عامدانه ازقوانین مدنی و شهروندی راجایگزین این ممنوعیت ذاتی میکند. این تعارض، نه برخاسته ازسردرگمی غرب و نهمنبعث از یک روندطبیعی در غرب است: این تعارض، سازمانیافته و طراحیشده است.
نکته آخر، به مدیریت و بازیگردانی روند اسلامستیزی سیستماتیک در غرب توسط صهیونیستها بازمیگردد. لابیهای صهیونیستی در پارلمانها، مراکز دولتی تصمیمگیر، اتاقهای فکر، سازمانهای غیردولتی و حتی دانشگاهها در غرب طی سالهای اخیر کارکرد پنهان خود را تبدیل به کارکردی آشکار ساخته و رسما درصدد تغییر زیست فرهنگی-اجتماعی شهروندان غربی با هدایت لابیهای قدرت در این کشورها هستند. به تعبیر اخیر رهبرمعظم انقلاب، تن دادن دستگاههای امنیتی و دولتی غرب به این بازیگردانی مصداق همان قمار سراسر باختی خواهد بود که هزینههای هنگفت آن در ابعاد گوناگون گریبانگیر مهرههای این بازی خطرناک خواهد شد...

موضوع عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی در سالهای اخیر در دستور کار جدی رژیم صهیونیستی، امریکا و برخی حکام کشورهای عرب منطقه قرار گرفته است. این طرح که در دوران ترامپ با عنوان راهبرد معامله قرن آغاز و اکنون با موضوع طرح ابراهیم دنبال میشود، در نظر دارد تا به بهانه حل مسئله فلسطین در ذیل فشارهای امریکا و امتیازاتی که از سوی رژیم صهیونیستی و امریکا به این کشورها وعده داده میشود، به نوعی رژیم صهیونیستی را که به اذعان سران آن سالهای پایانی عمر خود را طی میکند از بنبست استراتژیک نجات دهند.
با اجرای این طرح امریکا و رژیم صهیونیستی تا کنون موفق شده اند روابط رژیم صهیونیستی را با برخی از کشورهای عرب منطقه برقرار کرده، اما برقراری رابطه با عربستان در ماههای اخیر به طور جدی در دستور کار امریکاییها قرار گرفته به گونهای که در ماههای اخیر به طور دائم مسئولین امریکایی با سفر به عربستان و سرزمینهای اشغالی بنا دارند به هر قیمتی روابط رژیم صهیونیستی وعربستان را برقرار کنند، چرا که رژیم صهیونیستی این روزها در کنار احساس جدی تهدید از نیروهای مقاومت از چند جبهه بیرونی، با روند رو به رشد مقاومت فلسطین از داخل از غزه، کرانه باختری و حتی ساکنان سرزمینهای ۱۹۴۸ مواجه شده و این در حالی است که بحران و تضاد داخلی صهیونیستها در ماههای اخیر به اوج خود رسیده و بسیاری از سران آن فروپاشی این رژیم را قبل از رسیدن به ۸۰ سالگی مورد تاکید قرار داده اند.
معروفترین اظهار نظر در خصوص احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی در هشتاد سالگی، مربوط به نفتالی بنت نخست وزیر پیشین است. بنت در یک نامه سرگشاده و مفصل با عنوان «نامه نخست وزیر بنت به اکثریت صهیونیستهای خاموش» در سالگرد ۷۵ سالگی رژیم صهیونیستی مفصلاً به چرایی ترسش از دهه هشتاد عمر رژیم صهیونیستی میپردازد. در بخشی از آن نامه که مهر ۱۴۰۱ منتشر شد، آمده است: «در طول تاریخ، یهودیان دو بار در این سرزمین صاحب یک کشور مستقل و یکپارچه بودند. اولین بار به مدت ۸۰ سال یک حکومت یهودی وجود داشت و سپس به دلیل درگیریهای داخلی تجزیه شد. بار دوم، حکومت یهودیان حدود ۷۷ سال وجود داشت و سپس به دلیل درگیریهای داخلی، حاکمیت آن توسط رومیان از بین رفت. اسرائیل سومین دوره حکومت یهودیان است. اکنون این کشور (رژیم جعلی) در ۷۵ سالگی خود قرار دارد. همه ما در برابر این آزمون قرار داریم که آیا به عنوان یک کشور مستقل و متحد موفق خواهیم شد از دهه هشتاد عبور کنیم، یا به دلیل درگیریهای داخلی دوباره شکست خواهیم خورد؟»
یووال دیسکین، رئیس پیشین دستگاه امنیت عمومی رژیم صهیونیستی (شاباک) نیز در مقالهای که در روزنامه عبریزبان «یدیعوت آحارنوت» منتشر شد، ضمن هشدار نسبت به خطرات مربوط به موجودیت رژیم صهیونیستی پس از یک نسل اعلام کرد: خطراتی که موجودیت اسرائیل را تهدید میکند، خطرات خارجی نیست بلکه داخلی است. اگر اکنون اوضاع را سر و سامان ندهیم و الان جبران نکنیم، زمان با ارزشی را از دست خواهیم داد و ممکن است دولتمان را پس از سالها و پس از یک نسل از دست بدهیم. دیسکین گفت: من درباره تهدید هستهای ایران، موشکهای حزب الله لبنان یا سلفیها صحبت نمیکنم بلکه در خصوص تغییر و تحولات مربوط به جمعیت، تغییرات اجتماعی و اقتصادی سخن میگویم که ماهیت دولتها را تغییر میدهد و پس از یک نسل تهدیدی برای موجودیت آنها قلمداد میشود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشورهای اسلامی و میهمانان کنفرانس وحدت با ایشان در روز ولادت پیامبر گرامی اسلام در روز ۱۱ مهرماه، با اشاره به جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم فلسطین وکینه ورزی این رژیم علیه کشورهای مسلمان منطقه، مسئله فلسطین و غصب و بیرون راندن ملتی از خانههای خود و شکنجه و کشتار آنها را مسئله اول چند ده سال اخیر دنیای اسلام خواندند و تأکید کردند: نظر قطعی جمهوری اسلامی این است دولتهایی که قمار عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را سرمشق کار خود قرار دهند، ضرر خواهند کرد چرا که این رژیم رفتنی است و آنها در حال شرطبندی روی اسب بازنده هستند. معظم له جوانان فلسطینی و نهضت ضد غصب و ضد ظلم فلسطین را امروز سرزندهتر، با نشاطتر و آمادهتر از همیشه دانستند و گفتند: انشاءالله این نهضت به نتیجه خواهد رسید و همچنانکه امام بزرگوار از رژیم غاصب به سرطان تعبیر کردند، این رژیم به دست خود مردم فلسطین و نیروهای مقاومت در کل منطقه ریشهکن خواهد شد.
همانگونه که اشاره شد اختلافات داخلی، دو قطبی هویتی یهودیان صهیونیست تندرو و مذهبی با سکولارها، بی ثباتی اقتصادی در دو سال اخیر در کنار راهبرد دقیق و گام به گام مقاومت در گسترش جریانهای مقاومتی از غزه تا کرانه باختری و همچنین تهدیدهای نیروهای مقاومت علیه این رژیم از چند جبهه، موجب شده صهیونیستها با مرور تاریخ دچار این کابوس فرو پاشی شوند. وبه همین دلیل است که این رژیم در ماههای اخیر با موج معکوس مهاجرت مواجه شده و بر اساس این نظرسنجی، حدود ۲ میلیون یهودی در فلسطین اشغالی به مهاجرت فکر میکنند، چرا که به این باور رسیده اندکه نابودی این رژیم جعلی قطعی است، نه یک رویا.


غرامت جنگ و راههای نرفته
در روزها و حتی ماههای اخیر، بار دیگر مقوله اخذ غرامت از عراق به دلیل شروع جنگ هشتساله علیه ایران به موضوع داغ رسانهای تبدیل شده است. حتی در محافل آکادمیک هم بحث تطبیقسازی رویدادهای جنگ با مفاهیم حقوق بینالملل مطرح و مورد استقبال واقع شده است. کمااینکه همین مقوله غرامت به موضوع برخی از مقالات علمی در پژوهشهای دانشگاهی تبدیل شده است. در همین زمینه، مطلبی در روزنامه «شرق» و به قلم دکتر علی مندنیپور منتشر و بر لزوم اخذ غرامت از حکومت جدید عراق تحت عنوان اصل جانشینی دولتها تأکید شد. بدون شک این خواسته بسیاری از مردم و بهویژه مناطق جنگدیده ایران است تا آنچه را حق بلامنازعشان است از کشور متجاوز طلب کنند؛ اما در این میان واکاوی دلایل عدم توسل ایران به ابزارها و نهادهای بینالمللی برای احقاق حق خود میتواند تا حدودی راهگشا باشد که چرا عملا ایران در این مورد ناتوان از اقدام مؤثر است.
برای اخذ غرامت از کشور متجاوز، دو راه اصلی وجود دارد. راه اول از طریق تشکیل کمیسیون غرامت در سازمان ملل است، مانند آنچه در مورد کویت رخ داد و عراق موظف به پرداخت خسارت چنددهمیلیاردی شد. ایران برای این امر نیازمند قطعنامهای در شورای امنیت و البته اعمال فشار قدرتهای جهانی برای ضمانت اجرای آن است که عملا نه امروز بلکه در طول بیش از چهار دهه، هیچوقت این همراهی در شورای امنیت وجود نداشته است. در بند ششم قطعنامه ۵۹۸ نیز فقط به ذکر تعیین مسئولیت منازعه به هیئت بیطرف اشاره شده بود. البته این هیئت بعدتر و در گزارشی، عراق را مسئول شروع جنگ قلمداد کرد، ولی شورای امنیت اقدام خاصی را تحت قالب قطعنامه برای تشکیل کمیته و صندوق غرامت انجام نداد. آنچه مشخص است این است که این مسیر ماهیتی سیاسی دارد که ملزومات خود را میطلبد.
اما راه دوم ماهیت حقوقی دارد و آن توسل به دیوان بینالمللی دادگستری است. مسئله اول در این باب، مبنای صلاحیت دیوان است. در این زمینه شک و شبهه بسیاری وجود دارد، اما برخی مبنای صلاحیتی را منبعث از معاهده حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق مصوب ۱۹۳۷ میلادی میدانند. بااینحال، فارغ از این اشکال ابتدایی که میتواند مؤثر هم واقع شود، مسئله ضمانت اجرائی رأی دیوان هم بسیار درخور تأمل است؛ به این صورت که حتی اگر دیوان رأی خود را در باب حقانیت ایران برای اخذ غرامت صادر کند، معلوم نیست دولت عراق میلی به پرداخت چندصد میلیارد دلار داشته باشد. آنوقت تکلیف ایران در مقابل تمرد عراق در جهت اجرای رأی دیوان، توسل به شورای امنیت است که نتیجه حاصل از آن همان میشود که در بند پیشین ذکر شد.
درواقع این راهحل حقوقی نیز درنهایت به ضمانت اجرائی سیاسی لازم دارد. البته ذکر این نکته ضروری است که اهمیت رأی دیوان در آشکارسازی حقانیت و توان بالقوه آن در باب پیشبرد منویات دولت محق در جامعه بینالمللی انکارناپذیر است.
پس بهطور کلی عدم توانمندی ایران در اخذ و حتی درخواست غرامت را باید در گستره مسائل سیاسی و راوبط حاکم بر عرصه بینالمللی جست. ایران همواره در سالهای پس از جنگ، با قدرتهای مسلط در شورای امنیت در جدال بوده است. این جدال در سالهای آغازین قرن بیستویکم با پرونده اتمی ایران بسیار پیچیدهتر و سختتر شد و ماحصل آن هزاران تحریم بینالمللی و یکجانبه بود. با وجود برجام، تحریمهای بینالمللی برداشته شد، ولی تحریمهای یکجانبه اما ثانویه غربیها همچنان پابرجاست. در این شرایط و با این مختصات، عملا راه دریافت غرامت از طریق مجاری بینالمللی بسیار دشوار است. کمااینکه در موارد پیشپاافتادهتری مانند قضیه طلب شش میلیارد دلاری ایران از کره، این امر چندین سال به درازا کشیده شد تا هماکنون که به سرانجام رسیده است. بر همین اساس، قاعدتا اخذ غرامت چندصد میلیاردی و وصول آن، امری محال به نظر میرسد؛ چراکه هدف تحریمهای کنونی، بهطور مشخص تحدید منابع مالی ایران است.
از سوی دیگر، روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران نیز مانند مانعی دیگر عمل میکند. در موقعیتی که ایران در چنبره تحریمها قرار دارد، عراق بهعنوان یکی از معدود گریزگاههای تحریمی است که بستهشدن آن ضربه بزرگی به اقتصاد ایران وارد میآورد. علاوه بر این، عراق بازار بزرگی برای کالاهای ایرانی است. از بعد سیاسی نیز بهویژه بعد از اعتراضات مردمی در عراق، حساسیتهایی برای نفوذ ایران شکل گرفت که البته تا حدود زیادی کمرنگ شده است، اما ظهور مجدد مسئله غرامت میتواند به آن دامن بزند و نفوذ ایران را در عرصه سیاسی عراق به چالش بکشد.
بدون شک برخی دول منطقهای رقیب ایران در حوزه عراق نیز بر آتش آن میدمند. در کنار دلایل اقتصادی و سیاسی، ارتباط گسترده فرهنگی-مذهبی میان دو ملت نیز در کمرنگشدن مسئله غرامت بیتأثیر نیست.
در مجموع به نظر میرسد ایران در موقعیت کنونی، از یک سو با توجه به نوع ارتباط چالشی که با قدرتهای مسلط جهانی دارد و از سوی دیگر با توجه به نوع ارتباط خاص و پیچیدهای که با دولت عراق دارد، نهتنها در مورد طی روند و اخذ غرامت بلکه حتی برای درخواست آن نیز با معذوریتهایی مواجه است که همین امر سبب شده تا اقدام روشن، هدفمند و مؤثری از سوی ایران صورت نگیرد.

سعودیها به کجا میروند؟!

اروپا حق شرط گذاری ندارد
حنیف غفاری
سران سه کشور اروپایی آلمان، انگلیس و فرانسه این روزها سیگنالهای خاصی در قبال احیای برجام مخابره میکنند. آنها (تروئیکای اروپایی)در جریان برگزاری نشست مجمع عمومی شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز چندین بار در مواضع ظاهری خود از اهمیت و جایگاه برجام و لزوم احیای آن سخن به میان آوردند. انریکه مورا، نماینده ویژه اتحادیه اروپا در مذاکرات هستهای نیز مدعی شد که جایگزینی برای توافق هستهای با ایران وجود ندارد. با همه این اوصاف، موضعگیری سلبی اخیر تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی و استمرار بازی دوگانه آنها در تعامل با واشنگتن و تلآویو ، نشان میدهد اروپائیان هنوز از نگاه معامله گرایانه و دلالانه خود در قبال مذاکرات احیای برجام فاصله نگرفتهاند. در چنین شرایطی دلیلی در خصوص وارد ساختن جدیتر اروپائیان به معادلات احیای برجام یا حتی انعقاد تفاهمهای جایگزین از سوی دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان وجود ندارد.
پارادوکسهای رفتاری اروپائیان در قبال احیای برجام ، ریشه در دو سال اخیر ندارد و مدتهاست تروئیکای اروپایی بازی در میان تناقضات هدفمند را به چارچوب اصلی بازی خود تبدیل کردهاند. اکنون ، اروپا از یکسو به سال ۲۰۲۰ میلادی بازگشته است ، جایی که جوزف بورل ،مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا مدعی شده بود : « اتحادیه اروپا در مناقشه میان ایران و آمریکا بین دو طرف مردد مانده، نوشته اروپا باید بتواند از منافع خودش در برابر اقدامات تحمیلی از بیرون، دفاع کند. ما باید همه تلاشها را بهمنظور جلوگیری از بروز یک درگیری خطرناک بهکارگیریم و بستر مذاکرات جدیدی را فراهم کنیم که برجام را احیا میکند.»
اما بازیگران اروپایی در سال گذشته( ۱۴۰۱)، باهدف حمایت از اغتشاشات عملا اصل مذاکرات را زیر سؤال برده و حتی احیای برجام را اقدامی عبث و بیهوده قلمداد کردند. فرصت سوزی
صورت گرفته از سوی تروئیکای اروپایی و متعاقبا بازگشت آنها به نقطه اولیه بازی، قطعا نباید به معضلی در دستیابی به منابع ملی ما تلقی گردد.
مسئولیت این تناقضات و البته تبعات و هزینههای آن متوجه اروپائیان است و رویکرد کشورمان در این معادله قطعا تابعی از اخم و لبخند ماکرون و اولاف شولتس و حتی جوزف بورل نبوده و نخواهد بود.
اروپائیان جهت احیای توافق هستهای، مسیر زیادی در پیش دارند که مهمترین آنها، پذیرش رسمی عدول بروکسل از بیانیه ۱۱ مادهای اروپا ( پس از خروج ترامپ از برجام)، خروج از نقش واسطه گرایانه و دلال محور ، پذیرش تضمینها و
راستی آزمایی های ضروری در پروسه احیای توافق هستهای و عدم ادغام دغدغههای فرا متنی غرب در متن مذاکرات میباشد. اگر اروپائیان به این بایستهها و پیششرطها تن ندهند،نمیتوانند انتظار پذیرش بازی تاکتیکی و چندمنظوره خود از سوی جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند.یکی دیگر از موضوعاتی که باید در تشریح بازی خاص اروپائیان در پروسه احیای توافق هستهای مورد تحلیل قرار گیرد، تعارض دیپلماسی آشکار وپنهان در اروپاست. اگرچه بهطور طبیعی میان دیپلماسی آشکار و پنهان هر یک از بازیگران حوزه روابط بینالملل تفاوت و فاصلهای وجود دارد، اما این فاصله در اروپا بسیار پررنگ است!
مقامات اروپایی ازجمله جوزف بورل و انریکه مورا، بارها در مواضع غیررسمی خود، ایران را بابت خروج یکجانبه آمریکا از توافق هستهای و عدم تعهدپذیری اروپائیان در تأمین منافع اقتصادی کشورمان محق دانسته و ناظر بر همین مسئله، مطالباتی دال بر لزوم ارائه تضمینهای فنی و اعتباری از سوی واشنگتن در روند احیای برجام پذیرفتهاند اما زمانی که پای دیپلماسی رسمی و اعلام مواضع نهایی(و تعیینکننده) به میان میآید، شاهد شکلگیری معادله جدید و دیگری بودهایم. کشورمان طی دو سال اخیر بهوضوح نشان داده است که احیای صوری برجام و عدم رفع عملیاتی تحریمها را برنمیتابد و متعاقبا تعارضات رفتاری و گفتاری واشنگتن و تروئیکای اروپایی را نیز نخواهد پذیرفت. این قاعده در برهه کنونی نیز بدون هیچگونه کم و کاستی نسبت به گذشته جاری است.

ارسال نظرات