بر اساس نقلهای تاریخی، کاروان اسرا ۴۰ منزل را همراه با رنج و محنت طی کردند تا به شام رسیدند، در حالی که به امر امویان شهر را آذین بسته بودند و مردم غافل و بیخبر، به خیال پیروزی بر کفار و خروجکنندگان بر خلیفه مسلمین، به شادی و سرور مشغول بودند، اما خطبه علیوار و تاریخی دختر علی مرتضی در دربار یزید، همه توطئههای آنان را نقش بر آب کرد و حقیقت ماجرای کربلا را برای مردم آن روز و همیشه تاریخ افشا کرد.
* همه ایمان ایستاده در برابر همه کفر
نقل است که چون زینب کبری (س) و امام سجاد (ع) همراه با اسرا وارد کاخ و محفل بزم یزید شدند، آن بانوی آسمانی چنین سخن گفت: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است و درود خدابر فرستاده خدا و بر خاندانش باد. خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: «عاقبت آنان که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدارا تکذیب کردند وآن را به سخره گرفتند». ای یزید! آیا اکنون که زمین و آسمان را [از جهات گوناگون] بر ما تنگ کردی و ما را همانند اسیران به هر سو کشاندی، می پنداری ما به نزد خداخوار شدیم و تو نزد او عزیز و گرامی می باشی؟ و تصور کردی این نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از این رو، باد غرور به بینی انداخته و به خود بالیدی و خرم و شادمان شدی از اینکه دیدی دنیا در کمند تو در آمده و امور تو سامان یافته و مُلک و خلافت ما در اختیار تو قرار گرفته؛ پس کمی آهسته تر! آیا سخن خداوند را فراموش کردی که فرمود: «آنها که کافر شدند [و راه طغیان پیش گرفتند] تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت می دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوار کننده ای [آماده شده] است».
سپس ادامه داد: «ای پسر کفّار آزاد شده! (در فتح مکه)؛ آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده ها بنشانی، ولی دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را اسیر کرده و به این سو و آن سو بکشانی و در حالی که پرده حرمت آنان را دریده و چهره های آنان را در معرض دید مردم قرار داده ای، آنها را توسط دشمنان در شهرهای مختلف بگردانی، تا مردم هر کوی و برزن به تماشای آنان بنشینند و افراد دور و نزدیک و پست و شریف به چهره هایشان چشم بدوزند، با آنکه همراه آنان مردان و حمایتگرانشان نبودند؛ ولی چه سود از این سخنان، زیرا چگونه می توان به حمایت و مراقبت آن کس امید داشت که [مادرش] جگر پاکان را به دهان گرفته [اشاره به داستان هند جگرخوار مادر بزرگ یزید است] و گوشتش از خون شهیدان روییده؟! و چگونه در دشمنی ما اهل بیت شتاب نکند آن کس که به ما با غرور و با نفرت، خشمگینانه و کینهتوزانه نگاه می کند و آنگاه ـ بی آنکه احساس گناه کند و ظلم و ستم خود را بزرگ بشمارد ـ میگوید: «ای کاش اجداد من بودند و این صحنه ها را می دیدند و از شادی و سرور فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دست مریزاد»! این جمله را در حالی می گویی که بر لب و دندان ابا عبدالله (علیه السلام) سید جوانان اهل بهشت میزنی!».
* وعده خدا حتمی است
سپس ادامه داد: آری، چرا چنین سخن نگویی، در حالی که با ریختن خون فرزندان رسول خدا و ستارگان زمین از خاندان عبدالمطلب، زخم دل ما را گشودی و ریشه خاندان ما را مورد تهدید قرار دادی، تو پدرانت را صدا می زنی و خیال می کنی آنها صدایت را میشنوند؟! [عجله نکن!] به زودی به آنها ملحق خواهی شد؛ آن روز آرزو می کنی که کاش دستت شل بود و زبانت لال و این سخنان را نمی گفتی و این کارها را انجام نمی دادی.
[ای یزید] به خداسوگند [با این جنایت] جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خود را نبریدی و در حقیقت خود را نابود کردی؛ به یقین با حمل باری که ـ از ریختن خون فرزندان رسول خداو هتک حرمت آن حضرت در ارتباط با خاندان و جگر گوشه هایش ـ بر دوش داری، بر رسول خدا وارد خواهی شد؛ در آن جا خداوند آنان را گرد خواهد آورد و پریشانی آنها را بر طرف خواهد ساخت و داد آنها را بستاند [آری] «گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زندگان جاویدند و نزد پروردگارشان روزی میخورند». همین بس که در دادگاهی حاضر شوی که داورش خداست و رسول خدا معارض تو و جبرئیل گواه و پشتیبان او.
به زودی آن کس که حکومت را برای تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمین سوار کرد، خواهد دانست که چه کیفر بدی نصیب ظالمان خواهد شد و خواهد فهمید که جایگاه چه کسی بد است و لشکر چه کسی ضعیف تر و ناتوان تر است.
* یاد شهیدان جاری است ...
و در پایان، زینب کبری (س) اینگونه سخنش را پایان برد و میخ آخر را بر تابوت یزید و یزیدیان زد: «ای یزید، هر چه نیرنگ داری به کار بند و نهایت تلاشت را بکن و هر کوششی که داری به کار گیر؛ اما به خداسوگند [با همه این تلاش ها] یاد ما را [از خاطره ها] محو نخواهی کرد و [چراغ] وحی ما را خاموش نتوانی نمود و به موقعیت و جایگاه ما آسیب نخواهی رساند. هرگز لکه ننگ این کار، از تو پاک نخواهد شد. رای و نظرت سست و زمان دولت تو اندک است و جمعیت تو به پراکندگی خواهد انجامید در آن روز که منادی ندا دهد: «لعنت خدابر ظالمان باد».
ارسال نظرات