سه‌شنبه ؛ 27 شهريور 1403
23 مرداد 1397 - 11:20
رضا شاه و این بار چوب حراج بر دریاچه هامون و رود هیرمند

رضاشاه به هامون نيز رحم نکرد

در زمان رضا شاه، مرز‌های ایران بدون جنگ و با رضایتمندی تمام به کشور‌های دیگر واگذار شد بدون آنکه امتیازی قابل توجه در قبال این فروش دریافت شود، نمونه عینی این مسئله، فروش رود هیرمند در مرز ایران و افغانستان بود. مذاکرات بر سر هیرمند و آب آن از ۱۳۱۰ شمسی به مدت ۷ سال ادامه یافت
کد خبر : 1281

پایگاه رهنما :

در زمان رضا شاه، مرز‌های ایران بدون جنگ و با رضایتمندی تمام به کشور‌های دیگر واگذار شد بدون آنکه امتیازی قابل توجه در قبال این فروش دریافت شود، نمونه عینی این مسئله، فروش رود هیرمند در مرز ایران و افغانستان بود. مذاکرات بر سر هیرمند و آب آن از ۱۳۱۰ شمسی به مدت ۷ سال ادامه یافت. قرارداد ۱۳۱۷ ماحصل تلاش‌های دو طرف بود. هیرمند از کوه‌های بابا در سلسله جبال «هندوکش» سرچشمه می‌گرفت و پس از طی ۱۱۰۰ کیلومتر به دریاچه هامون منتقل می‌شد. دریاچه هامون محور پایداری زیستی محیطی آن منطقه بود چرا که خشکسالی‌های بسیار در منطقه جنوب شرقی ایران و شرایط اقلیمی خاص سیستان که از جمله آن کم بارش بودن این منطقه بود، شرایط سختی را برای ساکنان آن منطقه ایجاد کرده بود با این حال بعداز انعقاد قرارداد پاریس وجدایی افغانستان از ایران هیچ گاه افغان‌ها به تعهدات خود در این باره پایبند نبوده اند، مسئله‌ای که حکومت رانان ارشد رضاشاه از آن تعبیر به «استخوان لای زخم» می‌کنند (خاطرات محمود فروعی، ص. ۱۷۶). در سال ۱۳۲۳ با حکمیت مکماهون انگلیسی بستر رود هیرمند تغییر می‌کند به طوری که در یکی از کتب تاریخی مشهور می‌خوانیم: «میزان سهم آب ایران از رود هیرمند را برخلاف رای گلداسمیت که موظف به رعایت آن بود به یک‌سوم تقلیل داد و مرز دو کشور را از کوه ملک‌سیاه تا سیاه‌کوه به طول ۲۸۲ کیلومترمربع تحدید حدود کرد» (رحمانیان و براقی/ ص. ۳۴). به عبارت بهتر «از ۱۸۱۴۶ کیلومترمربع مساحت کل سیستان، ۷۳۷۴ کیلومترمربع از آن ایران و ۱۰۷۷۲ کیلومترمربع جزو خاک افغانستان شد.» (همان/ ۳۵) مناقشه مرزی ایران و افغان‌ها، نخست بر سر مرز بودن شاخه‌ای از رود هیرمند به طول ۱۶ کیلومتر بود، اما از شروع خشکسالی و کم‌آبی ابعاد تازه‌ای پیدا کرد. حکمیت ماکماهون نیز نتوانست منازعات دوطرف را کاهش دهد به طوری که بعد از روی‌کارآمدن محمد‌ظاهر‌شاه در افغانستان، نیز بجز هیرمند، اختلاف بر سر چند منطقه دیگر نظیر هشتادان، موسی‌آباد و معادن نمک بروز و ظهور کرد و پای ترک‌ها (به عنوان فرد متبوع رضاخان) نیز به حکمیت باز شد. ارفع درهمین باره می‌نویسد: «بهترین وسیله برای برقرار ساختن مناسبات دوستانه بین ایران و افغانستان، در آن زمان به نظر اعلیحضرت رضاشاه کبیر رجوع به آتاتورک بود.» (مکی/ ص. ۱۵۴). درخواست رضاشاه را آتاتورک با انتخاب فردی به نام فخرالدین آلتای جهت حکمیت اجابت کرد واین فرد به مناقشه فی مابین ورود کرد. مذاکرات در ۱۳۱۳ با حکمیت ترکیه انجام شد که با رای ترک‌ها، «۱۶۰ فرسخ از خاک ایران به افغانستان منظم شد. (مکی/ ۵۰) رضاشاه برای جلب اعتماد افغان ها! رای حکمیت را بر اساس حسن همجواری! می‌پذیرد وعلاوه بر پذیرش تعهدات درباره رود هیرمند منطقه چکاب نیز به افغان‌ها واگذار می‌شود؛ دیکتاتور در توجیه بحث برانگیز برای جداکردن بخش دیگری از خاک ایران به شوکت‌الملک (حاکم سنتی چکاب)، می‌گوید: «ارزش چکاب چه از لحاظ سوق‌الجیشی و چه از نظر وجود مراتع برای دام‌ها بدان پایه نیست که همسایه خود ناراضی باشد و روابط دو دولت ایجاد سوءتفاهم کند.» (مکی ۵۲) شبیه این توجیهات را در واگذاری بخش‌های دیگری از خاک ایران به بیگانه شاهد هستیم به عنوان نمونه واگذاری مناطق شمال‌باختری کشور به ترک‌ها همین توجیه را شاهد هستیم.
پیمان سعدآباد
با این حال مسئله‌ای که دو دولت ایران و افغانستان را برای انعقاد قرارداد آب ترغیب کرد، پیمان سعدآباد بود. افغانستان برای پذیرش پیمان، فیصله دادن به مساله آب هیرمند را لازم می‌دانست. «مذاکراتی که درباره روابط ایران و افغانستان صورت گرفت مقدمه ورود در پیمانی بود که به پیمان سعدآباد معروف گشت، ولی در آن موقع مطلقا درباره پیمان مزبور در خارج صحبتی به جراید داده نمی‌شد و این مذاکرات محرمانه بود، فقط بین رضاشاه و صدراعظم افغانستان جریان داشت.» (مکی/ ص. ۳۴۳) در هفدهم تیرماه ۱۳۱۶ دولت‌های ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد تهران پیمان عدم تعرض امضاء کردند که به پیمان سعدآباد معروف شد (پیمانی که آن را باید تلاش انگلیس جهت مقابله با اتحاد رضاشاه به نیابت از انگلیس امتیازاتی به سه کشور دیگر ارائه می‌دهد. به عنوان یک نمونه مهم از این امتیازات می‌توان به مسئله امتیازدهی ایران به افغانستان اشاره کرد که براساس توافقنامه سعدآباد، در ششم بهمن ماه ۱۳۱۷ قرارداد تقسیم آب هیرمند بین تهران و کابل در شانزده ماده منعقد شد که طبق آن ایران از «دشت ناامید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر چشم پوشی کرده و عملاً سرچشمه هیرمند از دسترس ایران خارج شد و متقابلاً افغان‌ها قبول می‌کنند که ایرانی‌ها به صورت مساوی از آب این رودخانه بهره‌مند شوند. قرارداد تقسیم آب هیرمند به تصویب مجلس شورای ملی ایران رسید. اما با وجودی که به امضای هیات وزیران کابل رسیده بود مجلس شورای ملی این کشور از تصویب آن خودداری کرد. پیرو این مسئله دولت افغانستان از رضاشاه درخواست می‌کند که طی یادداشت رسمی جداگانه (با تصویب مجلس شورای ملی ایران) با آزادی کامل افغانستان در هرگونه مداخله در آب رودخانه هیرمند در بخش بالای بند کمال‌خان موافقت نماید. این درخواست، صراحتا با منافع ایران ضدیت داشت چراکه علاوه بر اینکه رضاخان بخشی از خاک ایران را به افغانستان واگذار کرده بود، امکان دخل و تصرف کابل در بخش‌های بالایی هیرمند عملاً مانع از رسیدن آبی به بند کمال‌خان می‌شد تا به صورت مساوی تقسیم شود. بعد از این بذل و بخشش ننگین رضاخان دیکتاتور، برخی از پژوهشگران عنوان کردند که سیستان و بلوچستان تا بیست سال دیگر خشک می‌شود، اما با این حال این قسمت‌ها توسط رضاخان در اختیار افغانستان قرار گرفت. دشت ناامید به عنوان منطقه گسترده‌ای که در امتداد مرز ایران و افغانستان بود نیز بواسطه چنین تصمیمی عملا خشک شد و بسیاری به همین دلیل معتقدند اگر رضاشاه دشت ناامید را به طرف افغانی هبه نمی‌کرد مشکلات بی آبی امروز سیستان اساسا وجود خارجی نداشت و حتی باد‌های ۱۲۰ روزه نیز معنا و مفهومی نداشت. حال چنانچه با این توجیه حاتم‌بخشی رضاخان درحراج اراضی ایران به سایرکشور‌ها را بپذیریم که این رویکرد امنیت و ثبات را به منطقه آورده است باید بگویم که چنین توجیه کودکانه‌ای نیز هیچ گاه محقق نشده است. به طوری که حسین مکی نتیجه مذاکرات و معاهدات را این گونه جمع‌بندی می‌کند: «اما از لحاظ سیاسی و استفاده از پیمان سعدآباد در شهریورماه ۱۳۲۰ کاملا واضح و روشن گردید که برای ایران ثمری نداشت، زیرا از شمال و جنوب به ایران حمله‌ور گردیدند و کشور ایران را قوای خارجی اشغال نمودند و هم‌پیمانان ایران نه تنها کمکی نکردند بلکه از اظهار تاسف هم خودداری نمودند.» (مکی/ ص. ۳۴۳) این نویسنده شهیر همچنین می‌نویسد: «جلسه نخست مذاکرات، در سعدآباد ایران برگزار شد، اما دور دوم آن که قرار بود در ۱۹۳۹ و در کابل افغانستان برگزار شود، هیچ‌گاه محقق نشد و شروع جنگ دوم جهانی تمامی اهداف آن را امحا کرد. هر چند که برخی معتقدند «این پیمان، سنگ بنای پیمان بغداد گردید.» (بیگدلی/ ص. ۱۷۸)

ارسال نظرات