مجاهدی در این غزل که به شهیدان بینام و نشان جنگ تحمیلی تقدیم کرده، آورده است:
سوخت آن سان که ندیدند تنش را، حتی
گرد خاکستریِ پیرهنش را، حتی
در دل شعله چنان سوخت که انگار ندید
هیچکس لحظه افروختنش را حتی
حیف ازین دشت پر از لاله گذشت و نگذاشت
برگی از شاخ گل نسترنش را حتی
داغم از اینکه نمیخواست که گلپوش کنند
با گل سرخ شقایق بدنش را حتی
داشت با نام و نشان فاصله آن حد که نخواست
بر سرِ دست ببینند تنش را حتی
دل به دریا زد و دریا شد و اما نگذاشت
موج هم حس کند آبی شدنش را حتی
چه بزرگ است شهیدی که نهد بر دل تیغ
حسرت لحظه سر باختنش را حتی
نتوان گفت که عریانتر ازین باید بود
با شهیدی که نپوشد کفنش را حتی
دوش میآمد و میخواست فراموش کند
خاطرم، خاطره سوختنش را حتی
*شعر خوشمضمون آقای مجاهدی اگرچه یادآور شهدای گلگونکفن جنگ تحمیلی و همه آن جوانمردانی است که در طول 8 سال دفاع مقدس؛ خاک و آبروی ایران و ایرانی را حفظ کردند اما چند رزمنده عزیز نیروی انتظامی که در حوادث اخیر در میان شعله های آتش اغتشاشگران و اراذل قرار گرفتند نیز الحق و الانصاف توانستند معنی و مضمون این غزل زیبا را به رأی العین عیان کنند.
رزمندگانی که در اوج غربت اما جان خود را کف دست گرفتند تا هیچ گردی بر دامن امنیت مردم قرار نگیرد. و به قیمت سوختنشان در میان شعله های وصل اما تا آخر مقاومت کردند و رضای الهی را در مقابله با اوباش و حفظ امنیت ایران و ایرانی جستجو کردند.
ارج نهادن بر اقدام اینان و گرامیداشت خانواده های معزز آن از ضرورت هاییست که امنیت آینده مردم بسته به آن است...
ارسال نظرات