پنجشنبه ؛ 29 شهريور 1403
07 تير 1401 - 12:42

چین چگونه از شوک‌درمانی گریخت!؟

ین پس از دوران رهبری مائو، به سرعت به سمت پیشرفت و توسعه حرکت کرد. این در حالی است که این کشور هرگز در مقابل غرب تسلیم نشد یا حتی در شیوه‌های اداره‌ اقتصاد در داخل کشور نیز از الگوهای نئولیبرال که از سوی سازمان‌ها و نهادهای غربی دیکته می‌شدند، پیروی نکرد.
نویسنده :
دانیال داودی
کد خبر : 12104

پایگاه رهنما:

چین پس از دوران رهبری مائو، به سرعت به سمت پیشرفت و توسعه حرکت کرد. این در حالی است که این کشور هرگز در مقابل غرب تسلیم نشد یا حتی در شیوه‌های اداره‌ اقتصاد در داخل کشور نیز از الگوهای نئولیبرال که از سوی سازمان‌ها و نهادهای غربی دیکته می‌شدند، پیروی نکرد. به همین خاطر می‌توان گفت چین از اولین مثال نقض‌های نظریه‌ی فوکویاماست. فرانسیس فوکویاما معتقد بود نئولیبرالیسم به زودی کل دنیا را فتح خواهد کرد، اما امروز ما شاهد ظهور چین به عنوان کشوری هستیم که مسیر نئولیبرالیسم یا کرنش سیاسی در مقابل غرب را در پیش نگرفت، اما آمار تولید ملی (بر اساس دلار برابری قدرت خرید) نشان می‌دهد که اقتصاد این کشور چند سالی است از اقتصاد آمریکا پیشی گرفته است. اما چین چگونه توانست از الگوهای نئولیبرال –نظیر شوک‌درمانی- بگریزد!؟ خانم ایزابلا وبر در کتاب «چین چگونه از شوک‌درمانی گریخت!؟» به این پرسش، پاسخ می‌دهد. در این یادداشت، این پاسخ را بررسی می‌کنیم.

 

  • آمریکا کوتاه آمد!

اما پیش از آن خوب است با مروری بر اندیشه‌های دکتر عبدا... صوفی –چین‌پژوه و استادتمام اقتصاد دانشگاه ویسکانسین آمریکا- بپردازیم. او در مصاحبه‌ای با نگارنده‌ی این سطور (روزنامه‌ی فرهیختگان؛ 16 آذر 1399) گفت: «برقراری روابط حسنه چین و آمریکا با سفر مخفیانه هنری کسینجر، مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور آمریکا و دیدار با چوئن لای، نخست‌وزیر و یکی از رهبران حزب کمونیست چین در ماه جولای 1971 شروع شد. در این دیدار دولت آمریکا شروط لازم را برای برقراری روابط حسنه بین چین و آمریکا پذیرفت. یعنی به‌رسمیت شناختن دولت جمهوری خلق چین (که در اکتبر سال 1949 تاسیس شده بود)، قبول اینکه جزیره تایوان عضو لاینفک کشور چین است و قطع روابط دیپلماتیک آمریکا با دولت پوشالی کومینتانگ در جزیره تایوان و خودداری آمریکا از هرنوع دخالت در امور داخلی چین.» بنابراین نخست خوب است بدانیم بر خلاف آنچه برخی در داخل ایراد ادعا می‌کنند، چین با کرنش در مقابل غرب به توسعه نرسید.

 

  • دو مسیر متفاوت

اما در اقتصاد داخلی، چین چگونه توانست از یک سو از اقتصاد دولتی خلاص شود و از سویی به دام اقتصاد بازار افسارگسیخته و شوک‌درمانی‌های پیاپی گرفتار نشود!؟ ایزابلا وبر در کتاب خود، چین و شوروی سابق را با هم مقایسه می‌کند تا پاسخ این پرسش را بدهد. شوک‌درمانی در روسیه در اوایل دهه‌ی 1990 اجرا شد. استیگلیتز –نوبلیست اقتصاد- معتقد است که میان عملکرد ضعیف اقتصادی روسیه و سیاست‌هایی که اجرا کرد، ارتباط قوی وجود دارد. از زمانی که چین و روسیه سیاست‌های بازاری‌سازی متفاوتی را در کشورشان در پیش گرفتند، موقعیت اقتصادی این دو کشور در اقتصاد جهانی به طور معناداری متفاوت شد. سهم روسیه در اقتصاد جهانی تقریباً نصف شد و از 3.7 درصد در سال1990 به تقریباً 2 درصد در سال 2017 رسید. در حالی که سهم چین نزدیک به 6 برابر شده و از رقمی نزدیک به 2.2 درصد تقریباً به 12.5 درصد (یعنی یک‌هشتم کل تولید جهانی) ارتقا پیدا کرد.

 

  • اجماع واشنگتن

دنی رودریک –اقتصاددان آمریکایی- می‌گوید: «هیچ کس نمی‌تواند نقش اقتصاددان‌های غربی یا سیاست‌های توصیه‌شده از سوی نهادهای غربی در توسعه‌ی چین را توضیح دهد.» دلیلش هم این است که چین، به جای پیروی از سیاست‌های نئولیبرال، مسیر خودش در توسعه را در پیش گرفت. به تعبیر فرهاد گوهردانی –پژوهشگر توسعه در دانشگاه یورک انگلستان-، «راه‌های به سوی توسعه، به تعداد ممالک متفاوت است.» بنابراین نمی‌توان به الگوهای وارداتی توسعه، دل‌خوش بود. اما مهم‌ترین الگوی وارداتی کدام است!؟ اجماع واشنگتنی، اجماعی بود که دولت‌های غربی در آن سیاست‌هایی را به دنیا تجویز کردند که بعدها به نئولیبرالیسم مشهور شد. قلب این سیاست‌ها، «منطق شوک‌درمانی» بود. این طرح، در ظاهر بسته‌ای از سیاست‌ها بود که قرار بود همراه با شوک، اقتصادهای متمرکز و با برنامه‌ریزی را به سمت اقتصادی با نقش کلیدی‌تر بازار سوق دهد.

 

  • درس‌هایی برای ایران

چین اما مشخصاً از این سیاست‌ها تبعیت نکرد؛ بلکه کاملاً با احتیاط و آرام آرام، به سمت تقویت بازارها اقدام کرد. در عین حال، اقتدار سیاسی خودش را حفظ کرد و اجازه نداد اقتصاد بر سیاست سیطره بیندازد. به‌طور مشخص درسی که باید ایران از این گذار بگیرد، آن است که نمی‌توان با شوک‌درمانی بازارها را تقویت کرد. مثلاً روشن است که پایین نگه داشتن نرخ ارز توسط دولت از یک سو توان مالی دولت را تضعیف می‌کند و از سوی دیگر، واردات کالاهای خارجی را به‌صرفه می‌کند. بنابراین لازم است که نرخ ارز به رقم بهینه افزایش یابد. اما برای این فرایند، اگر به آرامی اقدام شود، این افزایش نرخ ارز مانند باران ملایمی، زمین اقتصاد را سیراب کرده و موجب رویش و رونق تولید می‌شود اما اگر به یک‌باره و با یک جهش، نرخ ارز سه برابر شود، مانند سیلی ویران‌گر خواهد بود. بنابراین اگر چه اصلاحات قیمتی ضروری است، اما شیوه‌ی انجام این اصلاحات بسیار مهم و در نتیجه‌ی مطلوب یا غیر مطلوب، موثر است.

ارسال نظرات