سومین فصل «عصر جدید» بعد از گمانههای زیاد با تغییر داوران، نیمه شعبان به آنتن رسید، البته مسابقه از اول نوروز شروع کرد و در دو سه شب باقیمانده سال، با حضور اقوام و قومیتها ویژه برنامه تحویل سال روی آنتن برد. «عصر جدید» در ایام نوروز و در نظرسنجی جدید ماه رمضان با اختلاف زیاد همه رقبا را پشت سر گذاشت.
یکی از اتفاقاتی که با استقبال مخاطبان، اقبالِ رسانهها و کارشناسان همراه شد حضور اقوام مختلف، تنوع استعدادها و سهم تماشاگران در قضاوت و داوری بود که علیخانی و همکارانش به «عصر جدید» اضافه کردند. این مشارکت تماشاگران در داخل سالن برنامه، خودش به جذابیت برنامه افزود.
تغییر داوران نظرات مختلفی را بههمراه داشت؛ بسیاری با آمدنِ ژاله صامتی، کارن همایونفر و مجید اسماعیلی موافق بودند و برخی هم به این نکته اشاره کردند که تغییر داوران بهتر از اینها هم میتوانست اتفاق بیفتد.
همان نکتهای که در لا به لایِ گفتوگو با عادل پیغامی استاد دانشگاه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، به آن اشاره شد؛ تأکید بر مسیری است که احسان علیخانی در پیش گرفته و آن نمایش استعدادها، حضور قومیتها و افراد شناختهنشدهای که رویِ جایگاه «عصر جدید» میآیند و استعدادشان را به رخ میلیونها بیننده و مخاطب میکشند. این همان ایجاد حسّ امید و خودباوری است که باید بسیاری از برنامههای صداوسیما بهدنبال آن باشند.
در بسیاری از بخشهای برنامه و مخصوصاً سخن مجید اسماعیلی داور «عصر جدید» میتوان به این مفهوم دست پیدا کرد، «ما نمیتوانیم» معنی ندارد و افرادی روی این صحنه میآیند که «ما میتوانیم» را به منصه ظهور میرسانند. از طرفی این برنامهها جلوی بیماری مزمنِ تهرانزدگی تلویزیون را میگیرند که اتفاق بسیار خوب و پیشبرندهای است.
پیغامی در این گفتوگو اشاره کرد که: اتفاق مناسب دیگر در برنامه «عصر جدید» که انتظار میرود گسترش بیشتری پیدا کند و از این اصل، فاصله نگیرد، اصل توجه به رویکرد بومی، ایرانی و اسلامی است.
مشروحِ این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
من با کپیکردن مشکلی ندارم/ «عصرجدید» خوب کپی کرده!
* اگر خاطرتان باشد تلویزیون از دهه 1360 تا 1380 یک شکل برنامهسازی روی آنتن داشت و از دهه 1390 بود که به سمتِ کپیکاری رفت؛ انگار برنامهسازها احساس کردند وقتِ آن فرارسیده که از شوها و تلنتهای خارجی کپی کنند. جالب است اوایلِ پخش «عصر جدید» در پیِ انتقادات فراوان به کپیبودن این برنامه، احسان علیخانی تهیهکننده و مجری این برنامه خودش اعتراف کرد که ما کپی کردیم امیدوارم کپی خوبی کرده باشیم. در فصل اول و دوم انگار دستاندرکاران «عصر جدید» به دنبال شگفتیسازی بودند تا مقاصدِ دیگری داشته باشند. اما در فصل سوم با فضایجدیدی مواجهیم که به مذاقِ خیلیها خوش آمد و آن به رخ کشیدنِ استعدادهای دیده نشده در میانِ قومیتها و طوایف مختلفی است که در تلویزیون دیده شدند. میتوانیم بگوییم «عصر جدید» به سمتِ نمایش استعدادهای واقعی رفته است.
به نظرمن اصل کپیبرداری هیچوقت مشکلی ندارد. چرا که همواره تعامل فرهنگی و یادگیری از همدیگر بین فرهنگها وجود داشته است. اگر بخواهیم این بده بستانهای فرهنگی را فهرست کنیم، شاید خیلی از زوایای زندگی امروز ما، کلمات، جملات، سبک زندگی، شیوه نشست و برخاست، پوشش و غذایمان و مابقی مواردی که فکر میکنیم برای خودمان است، با بده بستانهای فرهنگی و تعاملات فرهنگی تمدنی، پیونده خورده است.
اینکه برنامهای در جایی از دنیا ساخته شود و ما به نوعی مشابه آن و یا کپی آن را در ایران بسازیم نامش را در وهله اول بده بستان فرهنگی و نوعی تعامل میگذارم؛ علاوه بر آن، از همدیگر یاد گرفتن ویژگی انسان است. طبیعتاً بین کپیکردن خوب و بد میتوان تفاوت قائل شد. به عبارت دیگر، بین آنچیزی که نامش را گرتهبرداری میگذاریم و معمولاً به نوعی از انتقالها و کپیهایی اطلاق میشود که در جای خودش نمینشیند و یا متناسب نیست با کپیبرداریهای درست باید تفاوت قائل شد.
من فکر میکنم "عصرجدید" هرچند کپی بوده اما کپی خوبی است. من نمره قابل قبولی به این کپی میدهم. البته به نظرم این اتفاق خوب، خیلی دیر رخ داده است. ما باید خیلی زودتر از اینها از برنامههای تلنت کپیبرداری میکردیم.
"عصرجدید" پنجرهای به سویِ لایههایی از جامعه باز میکند که دیده نمیشوند!
بنده مدافع این اتفاقاتی که افتاده، هستم؛ به واقع کپی و اصل کپی هیچ ایراد و اشکالی ندارد. ضمن اینکه دفاعم ناشی از این است که از نظر چارچوب فرهنگی، خط قرمزها و رعایت محدودیتها و همچنین وارد کردن برخی از مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی اتفاقات لازم رقم خورده و توانسته این نوع از ویرایشها را هم روی آن نسخه کپی انجام دهد. به عبارت دیگر معتقدم که عصر جدید به درستی بومیسازی شده است.
البته درباره اینکه آیا «عصر جدید» کارکرد استعدادیابی دارد یا خیر، باید بگویم که خودآگاه یا ناخودآگاه، در کارکرد این برنامه تلویزیونی به چشم میآید؛ در واقع پنجرهای را به سوی لایههایی از جامعه که معمولاً رسانه ندارند و دیده نمیشوند، باز میکند. گروههایی که رسانهای برای دیده شدن ندارند.
در دنیای امروزی، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تا حدّی از این کمبود را جبران و پنجره را باز کرده است، اما طبیعتاً اشاعه و عمومی شدن در مدیا و رسانه تلویزیون، تعریف خودش را دارد. شما میگویید یک فرد در اینستاگرام هنر خودش را گذاشته و میلیونها نفر لایک و بازدید کردند؛ اما وقتی در کنداکتور تلویزیون دیده شود یک معنا، هویت و موجودیت دیگری پیدا میکند.
از این جهت افرادی که در اینجا شرکت کردند میتوانستند در صفحه مجازیشان فعالیت داشته باشند، اما تلویزیون را ترجیح دادند. یعنی فعالیتِ شبکههای مجازی جایِ کارکردِ اصلی را نمیگیرد و از این جهت نمیتواند این خلأ را پُر کند.
دقت داشته باشید تلویزیون قابی است که به یک نوع از رفتارها رسمیت میدهد. مخصوصاً در کشور ما تلویزیون یک نوع رسانه رسمی تلقی میشود و دیدگاه و صدای رسمی مطرح میکند؛ این یک معنایی دارد. به عبارت دیگر مدیای تلویزیون کاملاً متمایز و کارکرد ویژه خودش را دارد.
کارکردِ ویژه عصر جدید
کارکردی که عصر جدید داشت، این بود که این پنجره را در مدیای تلویزیون به برخی از لایههای اجتماعی و فرهنگی ما که جایی برای بیان و نشان دادنِ خودشان نداشتند، باز کرد. این بیشترین کارکرد است و مهمتر از آن اینکه استعدادهای مردم را به خوبی نشان داد. البته از سویی دیگر، مردم را برای تفریح و سرگرمی پای رسانه نشاند.
با این حال معتقدم که باز شدن آن پنجره به روی گروههایی که حتی تلویزیون نداشتند، کارکرد مهمتری بود. کما اینکه اکثر کسانی که به "عصر جدید" آمدند، بعداً توانستند در زندگی شخصی و کسب و کارشان، موجودیت جدیدی پیدا کنند. از طرفی دیگر برای منِ بیننده هم یک نوع خودباوری ایجاد کرد و به شعارِ «ما میتوانیم» عینیت بخشید. ممکن است بعدها برخی از تیپِ شخصیتهای «عصر جدید» برای معرفی خودشان استفاده کنند.
در مسیرِ ایجاد تبادلی مهم
اما درباره اینکه این برنامه در ادامه به چه سمتی برود، میتوان بحثهای متعددی کرد که شاید هوشمندانهترین اتفاق، استفاده از تنوع قومیتی و فرهنگی در فصل سوم «عصر جدید» بود. چرا که در مسیرِ «ایران فرهنگی» قدمهای خوبی برداشته شد و آمایش سرزمینی و جغرافیایی خوبی صورت گرفت. حتی در این مسیر، استعدادهایی از همزبانانِ افغانستانی ما روی جایگاهِ این برنامه حاضر شدند. این کار از هر حیث، کار بزرگی به شمار میرود. این تبادلاتِ میان فرهنگی معنای خوبی را انتقال میدهد و خیلی هویتبخش است.
ماجرایِ نوازندگی نوجوانِ نابینا در «عصرجدید»
* ضعف و اشکال کار کجاست؟
اگر بخواهم یکی از اشکالات را مطرح کنم باید بگویم هر ظرفی، گنجایشی دارد. اگر بخواهید از یک ظرف چند کارکرد بگیرید، شاید جواب ندهد. فقدان وجود برنامهای برای استعدادیابی موسیقی و خوانندگی در کشور ما نباید موجب شود، "عصرجدید" در کنار دهها کارکردی که دارد این کارکرد را در خودش داشته باشد.
شاید یکی دیگر از اشکالات "عصرجدید" این باشد که بیشتر سراغ موسیقی و خوانندگی رفت. این موضوع چه در اولین سری و چه در سری سوم بیشتر نمود پیدا کرد؛ در حالی که موسیقی و خوانندگی در دنیا، مخاطب و حتی داورهای خاص خودش را میطلبد. از سویی دیگر باید دقت داشت از بین 4 داوری که نشسته بودند جز یکی از آنها، هیچکدام توانایی فهم موسیقیایی نداشتند.
مثلاً در قسمتی از این برنامه، نوجوانی نابینا اصطلاحاً از عاشیقهای معروف، نوازندگی زیبایی داشت که مورد توجه قرار گرفت. ما را به یادِ همان لایههای فرهنگِ سنتی انداخت؛ هنرمندی که موسیقی را میشناسد و استعداد خوبی است. این ظرفیت را دارد یک عاشیق فیصلِ ایرانی تلقی شود. من میخواهم بگویم اگر ظرفِ برنامه، ظرفِ خاص موسیقی و خوانندگی بود که داور، تماشاچی و مخاطب خودش را دارد، چه بسا اتفاقات بهتری برای این استعداد رخ میداد.
* تغییرِ داوران را به نسبت دو فصل دیگر چطور میبینید؟
این تغییرات بهتر از این هم میشد اتفاق بیفتد. در میان هنرمندان، آدمهای چند وجهی زیادی داریم. این برنامه آدمهای چند وجهی میطلبد. آدمی که هم موسیقی بشناسد و هم تصویر و نقاشی، هنرهای تجسمی و هنرهای نمایشی را بداند. هرچهقدر داوران چند وجهی باشند نقطه قوتی برای «عصرجدید» به شمار میرود. داوران، در هر دو سری خیلی چند وجهی نبودند؛ بنده معتقدم که در انتخاب داوران باید به ویژگی چند وجهی بودن بیشتر دقت کرد.
دانشگاههای ما چه واکنشی نسبت به این اتفاقات دارند؟
* به نظرشما در ادامه، «عصرجدید» باید به کدام سمت حرکت کند؛ متأسفانه مشکلی که در صداوسیمای ما وجود دارد، عدم حفظِ درستِ برندهای تلویزیونی است. در کشورهای مختلف چقدر سریالها و برنامههایی ساخته شدهاند که سالها با خلاقیت، نوآوری و اغنایِ محتوایی، مسیرشان را ادامه دادهاند. احسان علیخانی و همکارانش باید در این مسیر چگونه گام بردارند که «عصرجدید» کماکان قدرتمند و پرمخاطب پیش برود؟
میخواهم درباره ادامه «عصرجدید» به یک مشکل اساسی اشاره کنم. دقت کنید هرکدام از پویشها، برنامهها و آثار هنری خوبی که همچون رویداد و اتفاقی در جامعه به راه میافتد، یک زیست بوم اجتماعی است که میتواند به مرزِ ماندگاری برسد. مثلِ خیلی از کارهایی که هنوز هم برای مخاطبِ تلویزیون، تماشایی است. برای ماندگار شدن باید آن رویداد از حالتِ نقطهای بودن خارج شود و امتداد و عمق پیدا کند. امتداد لزوماً به این معنا نیست که چندین فصل از آن اثر ساخته شود، بلکه گاهی امتداد داشتن به معنای ماندگاری آن سبک، پیام و اثر است.
دقت داشته باشید آنچه که باعث میشود همه اتفاقات و رویداد در مسیرِ درستی پیش برود مثلِ «عصرجدید»، «خانه ما» و برخی از سریالها تبدیل به اثر نمیشود، زیست بوم ما است. یکی از لایههای این زیستبوم، دانشگاههای ما هستند. دانشگاههای ما چه واکنشی نسبت به این اتفاقات دارند؟ چطور میشود دانشگاه فرهنگ، دانشگاه روانشناسی و دانشکده اقتصاد نسبت به این رویدادها هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند؟
این موضوع خیلی بیمعنا و عجیب است. اگر دو سال گذشت و در این دو سال، 5 پایاننامه نسبت به «عصرجدید» نوشته شد باز میگویم جامعه دانشگاهی، یکتکانی به خودش داده است. وقتی این اثر داخل کلاسهای درسی برود، میگویم زیستبوم زنده است. بنده معتقدم که زیستبومهایمان مشکل دارند. من بیشتر از اینکه اتفاقاتمان را نقد کنم میخواهم زیستبومهایمان را نقد کنم.
نقد به زیستبوم رسانهای و فرهنگی
زیست بوم دوم که به عنوان نقد آن را مطرح کنم زیستبوم رسانهای است. خبرنگاران و رسانههای ما چه برخوردی با این رویداد میکنند؟ برخوردی که جامعه رسانهای با این اتفاق دارد، کاملاً آماتور و عمومی است. من انتظار دارم جامعه خبرنگاری خیلی جزئیتر ورود کند. اگر من بخواهم درباره فرم و قالبهای مورد استفاده از «عصرجدید» نقد بشنوم کجا میتوانم نکتهای پیدا کنم؟ من نکتهای نمییابم اگر هم وجود دارد منعکس نمیکنند. به لحاظ محتوا هم همینطور است و انتظار دارم زیستبوم رسانهای در بازنمایی اتفاقات خیلی فعالتر از این عمل کند.
زیستبوم سیاستگذاری فرهنگی ما همینطور است. عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به اتفاقات فرهنگی و رسانهای منفعلانه عمل میکند و گویا اصلاً وجود ندارد. به عبارت دیگر، کمترین وجودی از خودش نشان نمیدهد. بنده معتقدم که جامعه، سیاستگذاران و حکمرانیهای فرهنگی در زمینه زیست بوم، عملکرد مناسبی تاکنون نداشتهاند.
اگر زیستبومِ اقتصادی درست عمل میکرد
حتی در زمینه زیستبوم اقتصادی، اگر درست عمل کنیم میتواند خودش را در تجاریسازی اتفاقات «عصرجدید» نشان بدهد. استعدادی را نشان دادند در زمینه دوبله مهارتِ خوبی از خودش به نمایش گذاشت اما چون به زیستبوم آن توجهی نکردیم آن خلقِ ثروت اتفاق نمیافتد. رویدادهایی که ظرفیتِ آن را دارد به بازار کسب و کار راه پیدا کند.
ارسال نظرات