نتیجه تلاشها برای عادیسازی روابط با آمریکا منجر به تجزیه سودان و افزایش فشارهای اقتصادی و معیشتی علیه دولت و مردم در هر دو قسمت سودان شمالی و جنوبی شد.
پایگاه رهنما:
سال ۱۹۹۱ حسن الترابی کنگرهای را در خارطوم پایتخت سودان برگزار میکند، در آن نشست رهبران مقاومت منطقهای هرکدام به بیان نظرات خود درباره مقاومت در برابر آمریکاییها میپردازند. این نشست چند مهمان ویژه در برخی پنلها داشت. پساز آن نشست، آمریکاییها سودان را تحریم کرده و سه سال بعد بدون هیچ دلیلی کارخانه داروسازی الشفا را بمباران میکند. پسازاین رویدادها، الترابی در مصاحبهای اعلام میکند که مقاومت امری همیشگی نیست و میتوان گاهی سازش کرد! روزنامه نیویورکتایمز پس از سخنان الترابی در گزارشی نوشت: تنها راه مقابله با جهادیها «فشار» است؛ باید آنها را میان در قرار داده و له کرد، جهان نباید رفتارهای منفعلانه آنها را باور کند!
تجربه سودانیها بسیار قابلتوجه است. درحالیکه آمریکاییها سودان را در لیست سیاه قرار داده و این کشور را در محور ضد صهیونیستی طبقهبندی کرده بودند، به ناگهان ورق چرخیده و مصطفی اسماعیل عثمان، وزیر امور خارجه وقت سودان، در اقدامی از روی ضعف و انفعال که صرفاً ناشی از ترس به خاطر تکرار بمباران از طرف آمریکا بود در اواخر حکومت بیل کلینتون در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۹۹ بهعنوان وزیر امور خارجه سودان سراغ رئیسجمهور آمریکا رفت و از او خواهش کرد تا به حل مشکلات سودان و آمریکا کمک کند. نتیجه اقدام وزیر امور خارجه وقت سودان که در آن زمان از طرف رسانههای غربی و آمریکایی از آن بهعنوان اقدامی شجاعانه تعبیر شد. کلینتون در آن گفتگوی کوتاه از وزیر سودانی خواسته بود که در مسائل امنیتی با آمریکاییها همکاری کند.
پسازاین ماجرا تعاملات امنیتی میان سودان و آمریکا در مبارزه با تروریسم آغاز شد؛ روزنامه گاردین بعدها فاش کرد که سودان هیچ سودی از این توافق امنیتی نبرد. توجیه وزیر امور خارجه وقت سودان برای درخواست کمک از کلینتون آن بود که به خاطر انتقال اطلاعات غلط از ناحیه رقبا و دشمنان منطقهای سودان به آمریکا ممکن است عملیات نظامی در خاک سودان تکرار شود. جالب آنکه همکاریهای امنیتی میان سودان و آمریکا حتی در دوران حکومت بوش پسر نیز ادامه یافت؛ سال ۲۰۰۵ در اقدامی عجیب عمرالبشیر رئیسجمهور وقت سودان با جان گارانگ رهبر گروه تجزیهطلب جنبش آزادیبخش سودان جنوبی مصالحه کرده و یک قرارداد ننگین با نام نیفاشا را امضا کرد. نتیجه امضای توافقنامه نیفاشا برگزاری رفراندوم بود که بالاخره در سال ۲۰۱۱ منجر به جدایی سودان جنوبی از خانه مادری شد. جدا شدن جنوب از سودان مرکزی بهعنوان مهمترین محصول و نتیجه نزدیک شدن به آمریکا و اروپا سبب وارد آمدن آسیب جدی به اقتصاد دولت خارطوم شد؛ زیرا با استقلال سودان جنوبی، دولت مرکزی خارطوم از ۷۵ درصد درآمد ناشی از فروش نفت محروم شد. روزنامه النهار چاپ لبنان در شرح این ماجرا نوشت: نتیجه تلاشها برای عادیسازی روابط با آمریکا منجر به تجزیه سودان و افزایش فشارهای اقتصادی و معیشتی علیه دولت و مردم در هر دو قسمت سودان شمالی و جنوبی شد.
پس از جدا شدن جنوب، آتش تجزیه به شرق سودان کشیده شده و «بحران دارفور» آغاز شد. دولت خارطوم با خیال خام اتکای به همکاریهای امنیتی با آمریکا (در قالب مبارزه با تروریسم و جلو بردن مذاکرات با جدائیطلبان جنوب که با میانجیگری آمریکا و اروپا صورت میگرفت) به سرکوب شدید شورش در دارفور اقدام کرد. نتیجه سرکوب شورشها در دارفور این بود که دیوان کیفری بینالمللی در سال ۲۰۰۹ عمر البشیر، رئیسجمهوری سودان را به اتهام ارتکاب جنایات جنگی در دارفور تحت پیگرد قانونی قرار داد. پساز آن آمریکاییها در اقدامی که برای دولت سودان باورپذیر نبود؛ عمر البشیر را در لیست سیاه قرار داده و سودان با تحریمهای شدید روبرو گردید. ماجرای عجیبی بود؛ دولتی که روزگاری میخواست پرچم مقاومت را در دست بگیرد؛ درنتیجه تحلیلهای غلط نهتنها بخش مهمی از خاکش را ازدستداده بود، بلکه با تحریم و فشار شدید بینالمللی روبهرو گردیده بود. در این داستان تراژیک تیر آخر را عمر البشیر به خود شلیک کرده و سال ۲۰۱۶ در حمایت از رژیم عربستان سعودی روابط خود با جمهوری اسلامی ایران را قطع کرد. درحالیکه آن روزها تهران بهتنهایی بار مقابله با تروریسم را در منطقه به دوش میکشید، عمر البشیر بار دیگر تصمیم مهلکی گرفته و با اعتماد به ریاض آخرین میخ بر تابوتش را زد. دولت سودان در آن روزها سربازان پیاده را در جنگ با یمن برای آل سعود تأمین میکرد؛ اما این اعتماد به سعودی نیز دوام زیادی نداشت! آوریل ۲۰۱۹ البشیر با اشاره عربستان و امارات متحده عربی از قدرت خلع شد و اینک در زندان در انتظار محاکمه و تحویل احتمالی به دیوان کیفری بینالمللی جنایات جنگی و یا مرگ در حبس به سر میبرد.
سرنوشت سودان برای همیشه در تاریخ ثبتشده است؛ اما چه تعداد از رهبران جهان از آن پند گرفتهاند؟ پاسخ به این سؤال در شطرنج سیاست خیلی سخت نیست. آواره شدن اشرف غنی در دبی و افتادن زلنسکی در میان شعلههای آتش در کییف نشان میدهد که اعتماد بیشازحد به غرب و فروختن پرچم مقاومت به گفتمان پرزرق و برق و لیبرالیستی سازش هزینههایی بس سنگین دارد. رئیسجمهور اوکراین، چون عروسک خیمهشببازی با چراغ سبز از تلآویو گمان میکرد که اگر چتر ناتو را تا مرز روسیه باز کند بهزودی دلارهای آمریکایی به این کشور سرازیر شده و اوکراین علاوه بر عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا کشوری پیشرفته در تراز گروه بیست خواهد بود! اما آثار باقیمانده از موشکهای بالستیک روسی در میدان آزادی شهر خارکیف نشان داد که زلنسکی از غربیها رودستخورده و آنها فقط بهاندازه یک دعا حاضرند او را در این جنگ همراهی کنند. حتی کمکهای ویژه اروپا، چون ارسال جنگندههای لهستانی سرابی بیش نبوده و جز چند کلاشینکف چیزی برای زلنسکی برای دفاع از خود در آخرین سنگر در میدان استقلال (میدان اصلی شهر کییف) باقی نمانده است. زلنسکی تنهاتر از همیشه با وعدههای توخالی غرب حالا مجبور است آخرین روزها را سپری کند. درحالیکه ستونهای زرهی ارتش سرخ در سی کیلومتری شهر کییف منتظر دستور پوتین برای آخرین عملیات است؛ بایدن بهروزهای پس از زلنسکی فکر میکند. در این جنگ رئیسجمهور اوکراین باید به دنبال کشوری بگردد تا شاید او را بهعنوان پناهنده سیاسی پذیرایی کند. سرنوشت عمرالبشیر؛ اشرف غنی، زلنسکی را باید قاب کرده و سالها در دانشگاههای مرتبط با روابط خارجی در مورد آن بحث کرد. در ایران نیز این قمار با خوشخیالی برخی در ورود دلار آمریکایی و خرید بوئینگ بانام برجام ۲ و ۳ و برجام موشکی قرار بود صورت گیرد؛ رهبرمعظم انقلاب در برابر آن دسیسه بهتنهایی ایستادگی کرد! ایستادگی مقاومت در برابر هژمونی سازش نگذاشت روحانی در تهران زلنسکی شود!
ارسال نظرات