در منطق روابط بینالملل، اصلی به نام «خودیاری» در نظریات رئالیستی روابط بینالملل وجود دارد و نباید امیدی به کمک از دیگر کشورها داشت اوکراین، یک نمونه عینی برای عمل نکردن به اصل خودیاری در صحنه تحولات بینالمللی به شمار میرود
پایگاه رهنما:
در منطق روابط بینالملل، اصلی به نام «خودیاری» در نظریات رئالیستی روابط بینالملل وجود دارد که به کشورها توصیه میکند، نباید امیدی به کمک و حمایت دیگر کشورها در بحرانها و تنشها داشته باشند و کشورها باید با افزودن به قدرتشان، زمینه جلوگیری از تعدی دیگر کشورها را به حاکمیت خود فراهم آورند. شاید نمونه عینی و ملموس برای این دیدگاه نظری، تجربه اوکراین باشد، اما چرا اوکراین، یک نمونه عینی برای عمل نکردن به اصل خودیاری در صحنه تحولات بینالمللی به شمار میرود؟ اوکراین در دوران جنگ سرد و وجود اتحاد جماهیر شوروی، محل استقرار یکسوم موشکهای اتمی ابرقدرت شرق شده بود. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین حجم زیادی از سلاحهای هستهای و بهترین تجهیزات طراحی و ساخت سلاحهای هستهای را در اختیار داشت و سومین قدرت اتمی جهان محسوب میشد و همین موضع یک ابزار قوی برای خودیاری و جلوگیری از تعدی به این کشور فراهم میکرد؛ اما در سال ۱۳۷۳، اوکراین با امضای معاهده «بوداپست» به همراه آمریکا، انگلیس و روسیه، متعهد شد که همه سلاحهای هستهای خود را تحویل دهد و در مقابل، آمریکا و انگلیس تعهد کردند که از امنیت و تمامیت ارضی اوکراین در مقابل هرگونه تجاوز خارجی حمایت کنند. اوکراین به این تعهد خود به طور کامل عمل کرد؛ اما از آن به بعد به یک کشور حاشیهای و آسیبپذیر تبدیل شد.
پس از ابراز علاقه اوکراین برای پیوستن به ناتو، روسیه نیز با بهانه قرار دادن حمایت از جداییطلبان شرق اوکراین یعنی دو منطقه اسلاونشین و روستبار کریمه و دونباس که در زمان حاکمیت خروشچف بر جغرافیای شوروی، به اوکراین اعطا شده بود، شرط اصلی پیوستن کشورها به ناتو را که همانا نداشتن تنش مرزی و داخلی بود، سلب کرد و توسعه ناتو به شرق و حضور ناتو در مرزهای غربی خود را منتفی کرد. در سال ۲۰۱۴، مسکو به بهانه فشار کییف بر جداییطلبان کریمه، زمینه استقلال و انضمام این منطقه به جغرافیای خود را مهیا و طبق توافق مینسک ۲ در سال ۲۰۱۵، اوکراین را مجبور به پذیرش تغییر در قانون اساسی کرد و زمینه تأمین نظرات جداییطلبان دونباس را فراهم آورد. در همین راستا بود که در طول هفت سال گذشته، همواره رسانههای روس، فشارهای زیادی را به دولت اوکراین برای عمل به تعهدات مینسک ۲ وارد کردند.
اما با روی کار آمدن بایدن در آمریکا، واشنگتن در تغییر تاکتیکی علیه چین و روسیه که قویترین مولفههای ضدهژمونیک این کشور در نظام بینالملل بودند، دست بر نقاط حساس ژئوپلیتیکی چین و روسیه گذاشت و بنا داشت تا در یک تنش فرسایشی، زمینه محدودیت پکن و مسکو را در محدوده جغرافیایی خود فراهم کند. در همین خصوص بود که از سادگی زلنسکی رئیسجمهور کمدین اوکراین نهایت بهره را برد و با برگزاری رزمایش مشترک اوکراین، آمریکا و ناتو در این کشور، زمینه تحریک بیش از پیش روسیه را فراهم کرد. اواسط سال ۲۰۲۱ ظاهرا چین و روسیه دست آمریکا را خوانده بودند و روسای جمهور این دو کشور در یک نشست ویدئوکنفرانسی و در شرایطی که رزمایش در اوکراین در حال برگزاری بود، پیمان مودت و همسایگی خود را به مدت پنج سال تمدید کردند. زلنسکی آن جا هم متوجه پیامهای این اتفاق نشد و به گردنکشی خود علیه روسیه و تشدید اقدامات علیه جداییطلبان دونباس ادامه داد. رئیسجمهور اوکراین که سرمست از حمایت ناتو و آمریکا بود و قول مساعد همکاری این دو را در مقابل واکنش نظامی روسیه گرفته بود، تلاش کرد موضوع بازگشت کریمه به جغرافیای خود و همچنین عضویت در ناتو را مطرح کند. همین موضوع، حجت را بر روسیه تمام کرد که اگر اقدامی صورت ندهد، غافل گیر خواهد شد. ضمنا پوتین و شی، به تاکتیک جدید آمریکا پی برده بودند و اقدام ضربتی حمله روسیه به اوکراین نیز در راستای علم روسیه به نقشه غرب برای گرفتار کردن مسکو در باتلاق اوکراین بود که البته شدت عملیات روسیه در اوکراین بیانگر این است که روسیه به سرعت به دنبال عملیاتی کردن اهدافش در اوکراین و اتمام هرچه سریعتر تنش است.
شاید نکته غمانگیز برای ملت اوکراین، زمان حمله روسیه به خاک این کشور بود آن هم نه به دلیل آغاز این حمله بلکه به دلیل اعتمادی بود که به وعدههای آمریکا کرده بودند. مردم و دولت اوکراین که تا پیش از جنگ، به وعدههای آمریکا و ناتو اعتماد کرده بودند، وقتی خود را مقابل حجم سنگین آتش روسیه تنها دیدند، فورا قافیه را باختند و به جای جنگیدن، به پناهگاه رفتند. از سوی دیگر، دولت اوکراین و شخص رئیسجمهور این کشور نیز که بدعهدی آمریکا و ناتو را دید، رسما به دنبال تماس مستقیم با پوتین رفت تا دولتش را نجات دهد. زلنسکی شاید اگر تاریخ معاصر روابط بینالملل را میخواند متوجه عمق تحرکات ناتو و آمریکا میشد. آمریکا امروز جایگاه ابرقدرتی خود را از دست داده و توان رویارویی و مقابله با قدرتهای جوان و نوظهور را ندارد و غائله اوکراین یکی از دو اتفاق بزرگ تثبیتکننده، گذر از نظم قبلی دنیا با ابرقدرتی آمریکا و رسیدن به نظم جدیدی با بازیگری قدرتهای بزرگی، چون چین، روسیه، هند، اتحادیه اروپا، آفریقای جنوبی، برزیل و آمریکاست. در این نظم جدید دیگر، آمریکا تصمیمگیر نیست و این قدرتهای بزرگ، هرکدام بزرگتر یک منطقه بزرگ در دنیا خواهند بود. غائله اوکراین و اقدام روسیه غیر از آن که برای روسها چند دستاورد بزرگ داشت، پیامهای دیگری را برای کشورهای دنیا و بهخصوص جمهوریهای استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی داشت که اگر این جمهوریها، جغرافیای خود را در اختیار غرب و ناتو برای ضربه زدن به روسیه قرار دهند، مسکو قطعا به آن واکنش دردناکی، چون غائله اوکراین نشان خواهد داد و از سوی دیگر، به نظر میرسد روسیه با این اقدام ضمن تثبیت جایگاه یک قدرت بزرگ در نظم بینالمللی جدید در جهان، یکی از دو مهر نهایی تثبیت از بین رفتن جایگاه ابرقدرتی آمریکا را زد.
اما آن مهر دوم و نهایی چیست؟ به اعتقاد نگارنده این مطلب، غائله تایوان و هدف چین برای الحاق تایوان به چین، آخرین ضربه بر پیکره جهان و نظم تکقطبی بینالمللی و ورود به دنیای چندقدرتی است، اما این دیدگاه وجود دارد هرچند آمریکا شاید به راحتی از غائله اوکراین گذشته است، اما به نظر میرسد که «تله توسیدید» یعنی آن جنگ بزرگی که هژمون در حال افول به عنوان آخرین اقدام درخصوص مولفههای نظمساز جدید در پیش میگیرد، در دریای چین جنوبی و بین آمریکا و انگلیس از یک سو و چین (و به احتمال زیاد روسیه هم به کمک چین خواهد آمد) رخ خواهد داد. با توجه به تحرکات پکن علیه تایوان در روزهای گذشته، به زودی حمله چین به تایوان نیز صورت میگیرد و با توجه به دیدگاه مطرح شده، آمریکا به عنوان تلاش آخر حفظ جایگاه ابرقدرتی خود، شاید جنگ بزرگ را در دریای چین جنوبی علیه چین رقم بزند.
منبع:روزنامه خراسان
ارسال نظرات