پایگاه رهنما به نقل از فارس ، هیچ کشور دیگری روی زمین وجود ندارد که از نظر برتری نظامی در زمینه بمبهای هوشمند، هوش مصنوعی نظامی یا تواناییهای قدرت محض به پای آمریکا برسد. اما موقعیت آمریکا در جهان از سال ۱۹۴۵ به این سو و به ویژه از سال ۱۹۷۱ بر دو رکن بنا شده: برتری همه جانبه نیروی نظامی آمریکا و نقش دلار به عنوان ارز جهانی. همین دلار است که امروز به پاشنه آشیل هژمونی آمریکا تبدیل شده است.
از نظر من پس از فروپاشی حباب بازار سهام آمریکا در سال ۲۰۰۱ جهان وارد مرحله جدید و به شدت خطرناکی شده است. منظور من مبنای غیرقابل دوام خود سیستم دلاری است. سیستم دلاری چیست؟
سیستم دلاری چگونه کار میکند؟
بعد از سال ۱۹۴۵ ایالات متحده آمریکا با بزرگترین ذخایر طلای جهان، بزرگترین بنیان صنعتی و مازاد دلارهایی با پشتوانه طلا از جنگ بیرون آمد. در دهه ۱۹۵۹ تا جنگ سرد در دهه ۱۹۶۰ آمریکا توانست از پس کمکهای سخاوتمندانه اش نسبت به متحدان کلیدی اش نظیر آلمان و ژاپن برآید؛ کمکهایی که اجازه داد اقتصادهای آسیا و اروپای غربی به عنوان خاکریزی در برابر کمونیسم شکوفا شوند. با گشایش بازار اروپا به روی واردات از ژاپن و آلمان غربی، ثباتی حاصل شد. مهمتر آنکه با این اقدام آمریکا که کاملا به نفع خودش تمام میشد، یک ناحیه تجاری کامل به وجود آمد که عملکرد آن نیز به نفع آمریکا بود.
این وضعیت تا اواخر دهه ۱۹۶۰ برقرار بود، یعنی زمانی که جنگ ویتنام به خالی شدن ذخایر طلای آمریکا انجامید. تا سال ۱۹۶۸ این اتمام ذخایر به سطوحی بحرانی رسید، چرا که بانکهای مرکزی خارجی از بیم آنکه کسریهای آمریکا به بی ارزش شدن دلارهایشان بینجامد از دلار فاصله گرفتند و به جای آن طلای واقعی را ترجیح دادند.
سرانجام در آگوست ۱۹۷۱ نیکسون توافق برتون وودز را بر هم زد و از تبدیل دلار به طلا سرباز زد. او به اندازه کافی طلا نداشت که بدهد. این کار موجب آغاز قابل توجهترین مرحله تاریخ اقتصادی جهان گردید. بعد از سال ۱۹۷۱ قیمت دلار دیگر نه روی یک اونس طلا که چیزی قابل اندازه گیری بود، تثبیت نشد بلکه تنها روی دستگاه چاپ اسکناس وزارت خزانه داری و بانک مرکزی تثبیت شد.
دلار به یک ارز سیاسی تبدیل شد. آیا به آمریکا به عنوان حامی جهان آزاد «اطمینان» دارید؟ در ابتدا واشنگتن قدر اسلحهای را که بعد از قطع ارتباط دلار با طلا خلق کرده بود، نمیدانست. این کشور در حالی که ذخایر طلای آن به طور خطرناکی پایین آمده بود، بر اساس ضرورت عمل میکرد. آمریکا از نقش خود به عنوان رکن اصلی ناتو و امنیت جهان آزاد استفاده کرد و از متحدانش خواست تا کماکان به پذیرش دلار به همان شیوه سابق ادامه دهند.
ارزش پولها در برابر دلار شناور بود و بالا و پایین میرفت. بازارهای مالی به کندی مقررات خود را تغییر دادند. کنترلها برداشته شد. بانکداری فراساحلی امکان پذیر شد و با صندوقهای احتیاطی و مشتقات مالی مقررات زدایی شدند. تمام این تغییرات از واشنگتن و در هماهنگی با بانکهای نیویورک سرچشمه میگرفتند.
پارادوکس بدهی دلاری
بعد از سال ۱۹۷۱ آنچه که خیلی زود برای محافل خزانه داری و بانک مرکزی آمریکا روشن شد، این بود که آنها میتوانند از طریق بدهی، بدهی خزانه داری آمریکا، به نسبت کاری که تا آن زمان با مازادهای تجاری بی وقفه انجام میدادند، نفوذ جهانی بیشتری کسب کنند. بدهی یک نفر اعتبار یک نفر دیگر است. به این دلیل که تمام کالاهای کلیدی و بالاتر از همه نفت در سطح جهانی به دلار معامله میشدند، تقاضا برای دلار ادامه پیدا میکرد، حتی اگر آمریکا دلارهایی بیشتر از آنچه که در اقتصاد خودش توجیه داشت، چاپ میکرد.
به زودی شرکای تجاری آمریکا آنقدر دلار داشتند که میترسیدند یک بحران دلار خلق شود. در عوض به شکلی نظاممند دچار تورم بودند و از بیم یک فروپاشی جهانی، عملا برای حمایت از سیستم دلار، اقتصاد خودشان را تضعیف میکردند. اولین شوک با افزایش بهای نفت در سال ۱۹۷۳ تا ۴۰۰ درصد به وجود آمد. اقتصاد آلمان، ژاپن و بقیه جهان زمین خورد و بیکاری افزایش پیدا کرد. دلار پیروز میدان بود.
این سیستم دلاری یک منبع واقعی تورم جهانی است که ما از سال ۱۹۷۱ در اروپا و در سطح جهان شاهد بوده ایم. در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۵ کل عرضه دلار در مجموع تنها حدود ۵۵ درصد رشد داشت. اینها سالهای طلایی تورم پایین و رشد با ثبات بودند. بعد از قطع ارتباط دلار با طلا از سوی نیکسون، دلارها بین سال ۱۹۷۱ تا ۲۰۰۱ بیش از ۲۰۰۰ درصد افزایش یافتند!
دلار همچنان تنها ارز ذخیره جهانی است. این یعنی دیگر بانکهای مرکزی باید دلار را به عنوان ذخیره نگهداری کنند تا در برابر بحران پولی، برای حمایت از تجارت صادراتی، برای فاینانس واردات نفت و از این قبیل تضمین لازم را داشته باشند. امروز حدود ۶۷ درصد کل ذخایر بانکهای مرکزی به دلار است. هم اکنون طلا تنها سهم اندکی از این ذخیرهها را تشکیل میدهد و این رقم در اروپا تنها حدود ۱۵ درصد است. تا زمان خلق یورو حتی یک رقیب تئوریک هم برای نقش دلار به عنوان ارز ذخیره وجود نداشت.
چیزی که کمتر درک شده این است که نقش کسریهای تجاری آمریکا و سیستم دلاری چگونه به هم مرتبط هستند. ایالات متحده تقریبا به مدت دو دهه یک سیاست عامدانه کسریهای تجاری و کسریهای بودجه را دنبال کرده که اصطلاحا با غفلت نیک اندیشانه از آن یاد میشود. در نتیجه بقیه جهان را در وابستگی به سیستم پولی آمریکا زنجیر کرده است. از وقتی که جهان دلار را به عنوان ارزش پولی پذیرفته است، آمریکا به عنوان یگانه شریک این دلارها از مزیتی منحصر به فرد بهرهمند است. کلک کار این است که جهان به پذیرش این ترفند وادار شود. تاریخ ۳۰ ساله گذشته درباره چگونگی انجام این کار با استفاده از مراجعی، چون سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و جرج سوروس بوده است.
مادامی که آمریکا یگانه ابرقدرت جهان است، جهان همچنان به پذیرش دلارهای تورمی به عنوان پول دریافتی کالاهای خود ادامه خواهد داد. کشورهای در حال توسعه، چون آرژانتین یا کنگو یا زامبیا برای کسب تاییدیه صندوق جهانی پول مجبور به گرفتن دلارهستند. کشورهای تجاری صنعتی مجبور به کسب دلار برای دفاع از ارزهای خودشان هستند. اثر کلی این سیاست تجاری و سیاسی و مالی آمریکا، حفظ نقش منحصر به فرد دلار در اقتصاد جهانی بوده است. تصادفی نیست که بزرگترین مرکز مالی در جهان نیویورک قرار دارند. این شهر کانون سیستم دلاری جهانی محسوب میشود.
از زمان شوک نفتی دهه ۱۹۷۰ نیاز به دلار برای واردات نفت به سیاست امنیت ملی اکثر کشورها از جمله آلمان تبدیل شده است. تقویت صادرات دلاری یک هدف ملی بوده است. اما از زمانی که بوندس بانک آلمان دیگر نمیتواند برای دلارهای خود طلا بگیرد، مسئله شکلی پیدا کرده که به کوه دلارهایی که از راه تجارت خود کسب کرده اند مربوط میشود. آنها تصمیم گرفتند با خرید امن و تضمین شده اوراق قرضه خزانه داری آمریکا، دست کم یک نرخ بهره را برای خود حفظ کنند. مادامی که آمریکا یک کسری بودجه بزرگ دارد، انبوهی اوراق قرضه نیز برای فروش وجود دارد.
امروز بانکهای مرکزی خارجی اوراق قرضه خزانه داری آمریکا یا داراییهای دولتی مشابه آمریکا را به عنوان «ذخایر ارزی» خود نگه داری میکنند. در واقع آنها تخمینا یک تا یک و نیم تریلیون دلار از بدهی دولت آمریکا را نگهداری میکنند. اینجا همان شر این سیستم است. در نتیجه اقتصاد آمریکا همچون فرد معتاد به مواد مخدر، به قرض گرفتن خارجی معتاد شده است. این کشور میتواند از استاندارد زندگی بسیار بالاتری بهره منده باشد به نسبت زمانی که مجبور باشد از پس اندازهای خودش برای تامین هزینههای مصرفی اش استفاده کند. آمریکا با پول قرضی بقیه جهان در قالب سیستم دلاری زندگی میکند. در نتیجه وقتی که بانک مرکزی آلمان از این دلارها برای خرید اوراق قرضه آمریکایی استفاده میکند، گویی کارگران آلمانی در بی ام دبلیو اتومبیل میسازند و آن را به رایگان به آمریکاییها میدهند.
امروز کسری تجاری آمریکا به رقم باورنکردی ۵۰۰ تریلیون دلار رسیده است و باز هم دلار دچار فروپاشی نشده. چرا؟ تنها در ماههای میو ژوئن بانک چین و بانک ژاپن ۱۰۰ تریلیون دلار از خرانه داری آمریکا و دیگر بدهیهای دولتی آن خرید کرده اند. حتی زمانی که ارزش این اوراق قرضه افت میکند، آنها این کار را برای نجات صادرات خودشان با دستکاری در نرخ برابری ین به دلار برای جلوگیری از افزایش بهای ین انجام میدهند.
بانک مرکزی اروپا میتواند یک بدیل ارائه دهد، اما تاکنون که این کار را نکرده است. این بانک تنها به یک جهان دلاری واکنش نشان میدهد. بانکهای آلمانی اقتصاد آلمان را با هجوم برای تاسی از بانکهای آمریکایی نابود کرده اند. سیستم دلار در حال نابود کردن بنیان صنعتی آلمان است. سیاستگذاریهای اقتصاد ملی آلمان همچنین بوندس بانک و اکنون سیاستگذاریهایای سی بی، بخش بسیار کوچک تری صادرات را برای به حداکثر رساندن مازادهای تجاری دلار یا بانکهای بزرگ برای جذب تا حد ممکن دلار بیشتر هدف قرار داده اند.
نقش کلیدی چین
امروزه بزرگترین کشور دارای مازاد دلاری چین است. جهانی سازی در واقع تنها یک کلیدواژه برای دلاری سازی است. نرخ یوآن چین دربرابر دلار ثابت است. آمریکا زیر سیل کالاهای ارزان چینی غرق شده که غالبا شرکتهای چند ملیتی خود آمریکا در آنجا تولید کرده اند. چین امروز با بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار در سال، دارای بزرگترین مازاد تجاری با آمریکاست. ژاپن با ۷۰ میلیارد دلار دومین کشور است. کانادا با ۴۸ میلیارد دلار، مکزیک با ۳۷ میلیارد و آلمان با ۳۶ میلیارد دلار پنج کشور بعدی دارای کسری تجاری با آمریکا هستند که در مجموع یک کسری ۳۰۰ میلیارد دلاری را تشکیل میدهند که در سال ۲۰۰۲ به رقم نجومی ۴۸۰ میلیارد دلار رسیده بود. این سرنخی را درباره اولویتهای خارجی آمریکا به دست میدهد.
نکته شرارت بار این سیستم این واقعیت است که واشنگتن موفق شده کشورهای دارای مازاد خارجی را مجبور به سرمایه گذاری پس اندازهای خودشان کند تا با خرید اوراق قرضه خزانه داری آمریکا، یک اعتبار دهنده به آمریکا باشند. کشورهای آسیایی، چون اندونزی به جای آنکه عکس این موضوع واقعیت داشته باشد، سرمایه به ایالات متحده صادر میکنند!
خزانه داری آمریکا و گرینزپن مطمئن هستند که شرکای تجاری آمریکا به منظور پیشگیری از فروپاشی سیستم پولی جهانی، نظیر اتفاقی که در سال ۱۹۹۸ با شکست روسیه و بحران صندوق احتیاطی ال تی سی ام رخ داد، همیشه مجبور به خرید مقداربیشتری از بدهیهای آمریکا هستند.
مقامات خزانه داری واشنگتن آموخته اند که در روانشناسی «monetary chicken» استاد شوند. اسنو وزیر خزانه داری، بعد از جنگ عراق برای هشدار دادن به آلمان درباره خطر تلاش برای نزدیکی بیش از حد به فرانسه با یورو، از تهدید ضمنی اجازه دادن به فروپاشی دلار استفاده کرده بود. چند هفته بعد دلار به شدت سقوط کرد و صنعت صادرات آلمان زیر فشار به خود پیچید، اسنو موضع خود را تغییر داد و دلار تثبیت شد. اکنون دلار دوباره با بازگشت موجهای پولی خارجی رشد کرده است.
ولی میگویید بدهی را باید بازپرداخت کرد؟ بانکهای مرکزی مدام بدهیهای جدیدی خریداری میکنند و به بدهیهای قبلی میافزایند. بدهیهای آمریکا به داراییهای بقیه جهان و مبنای سیستمهای اعتبار آنها تبدیل شده است!
کلید دوم سیستم دلاری با کشورهای بدهکار فقیرتر سروکار دارد. در اینجا آمریکا در موسسات چند ملیتی فاینانس مالی کلیدی مثل بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی نفوذی راهبردی دارد. تمام کشورهایی، چون آرژانتین یا برزیل یا اندونزی مجبور به بی ارزش کردن پول خود در نسبت با دلار، خصوصی سازی صنایع دولتی کلیدی و کاستن از یارانهها هستند که همگی با بدهی دلاری و اکثر آنها به بانکهای خصوصی آمریکایی بازپرداخت میشوند. وقتی آنها دربرابر فروش بهترین دارایی هایشان مقاومت میکنند، متهم به فاسد بودن میشوند. رشد مراکز پولی فراساحلی در کارائیب که یک بخش کلیدی از چرخه پولهای مواد مخدر است نیز یکی از پیامدهای مستقیم تصمیمات واشنگتن در دهه ۱۹۷۰ و پس از آن برای مقررات زدایی از بازارهای مالی و بانک هاست. تا وقتی که دلار ارز جهانی باشد، آمریکا یا دست کم بانکهای بزرگ آن هستند که سود میبرند.
این نوعی امپریالیسم دلاری است که خیلی شیکتر از تمام کارهایی است که امپراتوری بریتانیا حتی در خواب هم نمیدید. این جزئی از گفتمان «امپراتوری» فعلی آمریکاست که هیچ کس اشارهای به آن نمیکند. به جای سرمایه گذاری آمریکا در مستعمراتی، چون انگلستان برای به دست آوردن سود از طریق تجارت، پول از کشورهای مشتری است که به اقتصاد آمریکا وارد میشود. مشکل این است که واشنگتن اجازه داده این سیستم شرارت بار تا امروز از هر کنترلی خارج شود، تا جایی که امروز این تهدید را در خود دارد که کل جهان را به نقطه فروپاشی برساند. اگر آمریکا به جای به زحمت و مشقت انداختن آنها در بازپرداخت بدهیهای دلاری غیرقابل بازپرداختشان، سیاست دراز مدت سرمایه گذاری در رشد اقتصادی و خودکفایی کشورهایی، چون آرژانتین یا کنگو را ترویج میکرد، جهان امروز شاهد بی ثباتی بسیار کمتری میبود.
بمب بدهی داخلی در آمریکا
پرسش این است که آیا سیستم دلاری به مرز محدودیتهای واقعی خود رسیده است؟ سیستم دلاری ظرف ۳۰ سال گذشته براساس بدهی دلاری فزاینده بنا شده است. اگر بقیه جهان تصمیم بگیرد که دیگر نمیخواهند پس اندازهای خود را به خزانه داری آمریکا بدهند تا کسریها یا هزینه جنگهای خود را تامین کند، چه میشود؟ اگر چین تصمیم بگیرد که باید ریسک خود را با خرید بدهی یورویی متنوع سازی کند چه؟ یا ژاپن یا روسیه؟ چنین روزی ممکن است خیلی زودتر از آنچه فکر میکنیم فرا رسد.
علاوه بر بدهیهای عظیم به بقیه جهان، بدهیهای داخلی آمریکا نیز ظرف سه دهه گذشته به خصوص یک دهه گذشته به سطوح هشداردهندهای رسیده است. کل بدهی داخلی آمریکا – دولتی یا خصوصی- از سال ۱۹۹۵ بیش از دوبرابر شده است. این رقم هم اکنون رسما بیش از ۳۴ تریلیون دلار است. رقمی که در سال ۱۹۹۵ تنها ۱۶ تریلیون دلار و در سال ۱۹۸۵ فقط ۷ تریلیون دلار بود. هشدار دهندهتر از همه اینکه این بدهی با سرعتی بیش از درآمدها یا تولید ناخالص داخلی که بتوان با آنها به این بدهیها رسیدگی کرد، رشد داشته است.
نفت و غذا و پول به مثابه سلاحی راهبردی
از این رو دلیل اصلی جنگ عراق فراتر از دستورکارهای ریچارد پرل یا دیگر بازها، به نظر من راهبردی است. هژمونی اقتصادی آمریکا در این سیستم دلاری بی قواره هر چه میگذرد بیشتر به یک نرخ حمایت فزاینده بقیه جهان برای حفظ سطوح بدهیهای آمریکا متکی میشود. این است که چرخش آمریکا به سمت یکجانبه گرایی و تهدیدات نظامی به عنوان سیاست خارجی اهمیتی واقعی پیدا میکند. اروپا دیگر نمیتواند همچون دهه ۱۹۸۰ تکهای از کیک بدهی جهان سوم باشد. ژاپن حتی بیشتر باید جبران مافات کند، همانطور که چین اکنون در حال انجام آن است.
حتی آمریکاییان عادی وعدههای مقرری بازنشستگی هایشان را فراموش کنند. اگر سیستم دلار میخواهد همچنان موقعیت هژمونیک خود را حفظ کند، باید منابع جدید و بزرگی برای پشتیبانی از خود پیدا کند. این احتمالا موجب بی ثباتی و جنگهای بیشتر برای بقیه جهان میشود.
آیا در چنین بستری میتوان گفت: به این دلیل است که برخی از متفکران دیرینه در واشنگتن و نقاط دیگر، راهبرد تثبیت کنترل نظامی آمریکا بر تمام منابع راهبردی نفت را در برابر یک رقیب قدرت بالقوه یعنی اورآسیا، از بروکسل تا برلین و مسکو و پکن ابداع کرده اند؟ آسیب پذیری دلار و مشکلات بدهی در محافل سیاستگذاری پیشرو امری کاملا شناخته شده است.
همانطور که هنری کیسینجر زمانی اشاره کرده «کسی که تامین مواد غذایی را کنترل میکند، مردم را در کنترل خود دارد؛ کسی که انرژی را کنترل میکند میتواند کل کشورها را درکنترل خود داشته باشد؛ کسی که پول را کنترل میکند، میتواند جهان را کنترل کند.»
نویسنده: ویلیام انگدال (F. William Engdahl) از سردبیران سایت گلوبال ریسرچ و نویسنده کتاب «یک قرن جنگ:سیاستهای نفتی آنگلو-آمریکایی و نظم نوین جهانی»
ارسال نظرات