بر همین اساس، در یک بازه زمانی بسیار کوتاه، موجی از ادعاهای جدید درباره برنامه هستهای ایران ساخته و به فضای رسانهای تزریق شد. ارائه یک خلاصه دستهبندی شده از این ادعاها دشوار است، ولی فهرست زیر حداقل موارد مهم را در بر میگیرد:
۱- در درجه نخست تاکید غربیها بر این بود که علت عزیمت گروه ۱+۵ به سمت تحریمهای جدید، عدم پذیرش طرح انتقال اورانیوم به خارج از ایران با فرمولی غیر از بیانیه تهران است. سه کشور آمریکا، روسیه و فرانسه (گروه وین) در تابستان سال ۸۸ طرحی به ایران پیشنهاد کردند که براساس آن از ایران خواسته میشد تقریباً همه موجودی مواد هستهای ۵ درصد خود را به خارج بفرستد و در ازای آن، (یک سال بعد) سوخت ۲۰ درصد برای رآکتور اتمی تهران دریافت کند. این پیشنهاد که پیشنهاد وین نامیده شد، پس از آن مطرح شد که ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اطلاع داد به دلیل اتمام سوخت رآکتور تهران که رادیوداروهای لازم برای حدود یک میلیون بیمار را تولید میکند، نیاز به خرید سوخت هستهای با غنای ۲۰ درصد دارد. ایران عمدتاً به این دلیل که میدانست در صورت خروج اورانیوم از کشور هیچ تضمینی برای بازگشت آنچه به شکل سوخت ۲۰ درصد و چه به شکلی دیگر وجود ندارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض در قالب یک توافق سهجانبه با برزیل و ترکیه، فرمولی را پیشنهاد کرد که طی آن مواد هستهای از جانب ایران در ترکیه به امانت گذاشته شده و در ازای آن سوخت لازم به ایران فروخته میشد. آمریکا بیانیه تهران را رد و اعلام کرد ایران به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد وین مستحق تحریمهای جدید است. این در حالی بود که همانطور که نامه افشا شده لولا داسیلوا، رئیسجمهور وقت برزیل به اوباما نشان میدهد آنچه در بیانیه تهران مورد موافقت ایران قرار گرفت فاصله چندانی با درخواست آمریکا نداشت. رد بیانیه تهران از سوی آمریکاییها –چنانکه توضیح خواهیم داد- دلیل کاملاً روشنی است که ثابت میکند قطعنامه ۱۹۲۹ به دلایل غیرهستهای وضع شده والا اگر آمریکا به دنبال توافق هستهای با ایران بود، هیچ دلیلی برای رد بیانیه تهران و در نتیجه اصرار بر اعمال تحریمها، نداشت. آمریکا بیانیه تهران را چنان با عجله رد کرد که تقریباً همه ناظران دانستند برای آمریکا تحریم مهم بوده نه مدیریت ذخایر مواد هستهای ایران.
این موضوع چنان آزاردهنده بود که حتی رسانههای غربی هم نتوانستند از کنار آن به سادگی بگذرند. برخی منابع غربی گفتند واقعاً باید پرسید آمریکا به چه دلیل پیشنهادی را که خود ارائه کرده رد میکند ؟
روزنامه انگلیسی تایمز در توصیف یکی از بهانههای آمریکا برای نپذیرفتن بیانیه تهران نوشت:
«مقامات آمریکایی و انگلیسی میگویند ایران ممکن است از این فرصت برای شکاف انداختن میان حامیان تحریم که به سختی در یک جبهه گرد آمدهانداستفاده کند ».
این جمله معنای بسیار مهمی دارد و معنای حقیقی آن این است که غربیها میگویند حالا که به هدف اصلیشان که ایجاد اجماع برای تحریم ایران است رسیدهاند، دیگر برایشان مهم نیست که ایران با پیشنهاد مبادله سوخت چه میکند؛ چرا که در واقع هدف از طراحی کل این فرآیند و ارائه پیشنهاد وین به تهران، تحریم ایران با انگیزه حمایت از فتنه سبز بوده و غربیها به هیچ وجه آنقدرها که ادعا میکنند از ذخیره مواد هستهای در ایران نگران نیستند.
برنار والرو سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، این موضوع را به خوبی شفاف کرده است:«نباید خود را فریب داد چون حل مشکل مربوط به رآکتور تحقیقاتی تهران به هیچوجه مشکل مربوط به برنامه هستهای ایران را حل نمیکند».
توماس شانون سفیر آمریکا در برزیل هم اعلام کرد بیانیهای که ایران، ترکیه و برزیل امضا کردند برای تضمین شفافیت برنامه هستهای ایران و اعتماد به آن کافی نیست.
سوزان رایس نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد نیز با لحنی آشکارا بهانهجویانه گفت: توافقنامه تهران، درباره غنی سازی اورانیوم در ایران سکوت کرده است. تهدید جامعه بینالمللی برای گسترش تحریمها علیه تهران به علت ادامه برنامههای غنیسازی اورانیوم در جمهوری اسلامی است.
نهایتاً بیانیه تهران با این استدلال رد شد که اولاً ایران باید این توافق را با گروه وین انجام میداد نه با ترکیه و برزیل، و ثانیاً کم شدن ذخایر مواد ۵ درصد ایران تا زمانی که غنیسازی ادامه دارد، بیفایده است .
باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا روز ۲۶ اردیبهشت آب پاکی را روی دست همه ریخت: «بیانیه امضا شده میان ایران، برزیل و ترکیه مرا قانع نکرده است، زیرا آنها (برزیل و ترکیه) در متقاعد کردن ایران به تعلیق غنیسازی اورانیوم شکست خوردهاند.»
برنارد کوشنر وزیر وقت خارجه فرانسه هم تلاش برزیل و ترکیه را مانعی برای تصویب قطعنامه شورای امنیت ندانست و گفت این مساله حتی ممکن است تصویب قطعنامه را تسریع بخشد. جالب است که این همه اصرار بر ضرورت گنجانده شدن تعلیق غنیسازی در بیانیه تهران درحالی مطرح میشد که این امر حتی در پیشنهاد وین هم وجود نداشت و در آن پیشنهاد صرفاً روی کاهش ذخایر مواد ۵ درصد ایران تمرکز شده بود نه تداوم غنیسازی ۵ درصد در ایران. نادیده گرفتن موضوع کاهش ذخایر و اصرار غیرمنتظره بر ضرورت تعلیق غنیسازی در ایران، در واقع یک پیام بیشتر نداشت و آن هم این بود که آمریکا میخواهد به هر قیمت ممکن بیانیه تهران را رد کند تا راه برای اعمال تحریمهای شدیدتر باز شود و این پیامی بود که تقریباً همه ناظران به سرعت آن را دریافت کردند.
اکنون که از منظر روایت تاریخ، صدور قطعنامه ۱۹۲۹ و اعمال رژیم تحریمهای فلجکننده علیه ایران به موضوع نگاه میکنیم، معلوم میشود امضای بیانیه تهران از سوی ایران یک اقدام استراتژیک بود که دست آمریکا را رو کرد و هدف واقعی آن از تلاش برای تحریم ایران را برملا ساخت. اگر ایران این بیانیه را امضا نمیکرد آمریکا میتوانست با اتکا به این بهانه که ایران در مقابل پیشنهاد مبادله مواد هستهای سرسختی کرده، اعمال تحریمها علیه ایران را توجیه کند، اما امضای بیانیه تهران ناگهان این توجیه را از بین برد و در واقع آمریکا را شوکه کرد. آمریکا که از ابتدا کل این فرآیند را با هدف تحریم ایران آنهم به منظور کمک به جریان فتنه طراحی کرده بود، وقتی با امضای بیانیه تهران از سوی ایران مواجه شد، آشکارا غافلگیر شد و دیگر نتوانست هدف واقعی خود را پنهان نگه دارد. این بیانیه میتوانست کل پروژه آمریکا را تخریب کند و آن را از رسیدن به هدف اصلیاش که گذاشتن عصایی زیر بغل جریان فتنه بود بازدارد.
اما اهمیت کمک به فتنهگران برای آمریکا چنان بود که در یک مورد کاملاً نادر، همه قول و قرارهای خود با ترکیه و برزیل را زیرپاگذاشت و اعلام کرد این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به دنبال اعمال تحریمهایی میرود که مذاکرات درباره آن به نقاط پایانی رسیده است. رد بیانیه تهران از سوی آمریکا نشان داد هدف اصلی آمریکا فقط اعمال تحریمها با هدف تشدید بههمریختگی داخلی در ایران بوده نه هیچ چیز دیگر والا اگر آمریکا تحریمها را با هدف تغییر رفتار هستهای ایران تدارک دیده بود باید بیانیه تهران (یا حداقل مذاکره درباره بیانیه تهران) را میپذیرفت و تحریمها را عجالتاً منتفی میکرد. اعلام تداوم پروژه تحریم پس از قطعنامه ۱۹۲۹ همگان را متقاعد کرد که موضوع هستهای فقط یک بهانه است و آمریکا در پی هدف دیگری است.
ارسال نظرات